پر کرده شهر عطر تو را ، یاس گلستانی مگر؟
خون کرده ای هر سینه را ، چاقوی زنجانی مگر ؟
....
این شانه از بار غمت ، انگار باید می شکست
ای ماه شبهایم بگو ، گیسو پریشانی مگر ؟
....
در بند عشقت برده ای ، این مرغک پر بسته را
با ما بگو ای نازنین ، مامور زندانی مگر ؟
ای نوشدارو بوسه ات ،برگرد احوالم ببین
در سینه مهمانم تویی ، جان را تو سامانی مگر ؟
....
اندوه بی پایان شدی ، سیلابی از هفت آسمان
بر شوره زار سینه ام ، پیغام بارانی مگر ؟
گفتی رهایم کن برو ،از خود جدایم کن برو
استغفرالله العجب ، تفسیر قرآنی مگر ؟
دی 400 ربابه حکمی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 22 فروردین 1403 12:22
!درود
یاسر قادری 22 فروردین 1403 15:48
مرحبا بانو
لذت بردیم
قلمتان سبز سبز
محمود فتحی 23 فروردین 1403 17:32
احسنت بسیار زیبا بود مواید پیروز باشید
فرامرز عبداله پور 28 فروردین 1403 05:31
درود
شعر زیبا ودلنشین و
پرمعنایی سروده اید
⚘❤????
رقص قلمتان ابدی