3 Stars

ارابه های دیوانه

ارسال شده در تاریخ : 01 بهمن 1394 | شماره ثبت : H942423


(1)
زمین آه کشید آنگاه
که غبارآلود آسمان
جیغ می کشیدند
ارابه های دیوانه
تا بازگردانند مرا
از سرزمین افسانه ها
***
محو نگاه تو اما
گم کرده بودم دست و پایم را انگار
گاهیکه رقصان
سوت می زدی و رندانه
از آسمان می آمدی تا
نزدیکی من بنشینی
***
در خواب فریاد کشیده باشی انگار
انگار زیر آب:
"نگذارید ببرند مرا
هآی شاه پریان شهر افسانه ها!
نگذارید ببرند مرا! "
***
دور می شدم بی اختیار اما
بر ارابه ای
که چون دیوهای دیوانه
بی بهانه
بر سر من جیغ می کشید .

(2)
پاره ای از خم
مست می کند که را
اینگونه که منم؟!
مراقبان ویژه می گویند
مدهوش است و شاید
خدا بخواهد و دیگر بهوش نیایم هرگز
از این بدمستی
و سوت هر ثانیه یکبار این جعبه غریبه
امیدی نمی آفریند
برای چشم های پشت شیشه
***
آری! مدهوشم
مدهوش آن یک آن
که سوار بر ارابه ات
از آسمان آمدی و کنارم نشستی
پرسیده باشم شاید:
مرا هم می بری با خودت؟
و گفته باشی شاید: با عشق!
بار دیگر که آمدم با کمال عشق!
می خواستم که یادگاری ...
اما دست و پا گم کرده بودم
و زبانم نمی چرخید
خدا خواست و پذیرفتی هدیه ام را
بی دست و پایی مرا
و بار دیگر که آمدی بُرده ایی مرا انگار...
(قطعه شعری از دفتر ارابه های دیوانه، مجموعه شعری از مهرداد نصرتی، مهرشاعر، منتشر شده به سال 1391)

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 262 نفر 385 بار خواندند
حسن کریمی (02 /11/ 1394)   | علیرضا خسروی (06 /11/ 1394)   | مسعود احمدی (07 /11/ 1394)   | مهرداد نصرتی(مهرشاعر) (08 /11/ 1394)   | محمد جوکار (12 /04/ 1395)   |

رای برای این شعر
علیرضا خسروی (06 /11/ 1394)  مسعود احمدی (07 /11/ 1394)  
تعداد آرا :2


نظر 4

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا