یه نام خداوند عشق
..............................................................
از نظرم نمیروی ای تو به دل قرار من
مِهر تو از دلم کجا میرود ای بهار من
نقش تو در ضمیر جان، گشته مرا چه پربها
بهتر از این کجا مرا باد به دل شکار من
بی تو توان کجا بُوَد کِی رَهِ خود عوض کنم
راه و رهت مرا به دل هست چو اعتبار من
این دل پُر غمم ببین سوی تو باشد ای عزیز
کیست دهد مرا رها زین غم بیشمار من
غیر تو ای همای جان، سَروَرِ تام این جهان
مونس جان عاشقان، رهبر و افتخار من
دل همه شب دعا دعا دارد و شور عاشقی
میرَوَدَش به تا فلک دست چو انتظار من
گشته اسیر مرغ دل، کِی ز قفس رها شود
گر نکنی مرا نظر، وای به روزگار من
شعلهی دل چه میکِشد سر به فضای لامکان
گو تومرا شفادهی ، ای تو مرا تو یار من
بادهی عشق میزنم، شب به سحرگهان چه خوش
یاد تو باده میزنم مونس و کردگار من
آمدهام به درگهت( فاتح) و عشق آتشین
جان تو بگیر دست من، دست من ای نگار من
t
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
محمد جوکار 19 آبان 1395 00:34
درودها استاد فتحی گرانمایه
خرسندم که غزلی بدین زیبایی از احساس نابتان میخوانم
رقص قلمتان جاوید
ولی الله فتحی...........فاتح 19 آبان 1395 13:36
سلام استاد عزیز و اندیشمند
بسیار ممنونم از حُسن نطرحضرتعالی
در پناه خداوند عشق
حمیدرضا عبدلی 19 آبان 1395 16:58
با سلام استاد بزرگوار بسیار عالی
ولی الله فتحی...........فاتح 20 آبان 1395 10:23
سلام استاد عزیز
بسیار ممنونم از شما
خداوند یارتان