سکوت شب
تکرار ثانیه ها
یک نفر، یک پسر
زندان اتاق
رگبار دلهره های پی در پی
و یادی که از یادم پاک نمی شود...
به کجای این دنیا رها شوم که یادت قلبم را رها کند؟!
چه خارق العاده است یادی که ظاهرا ابدی گشته است!
و چه دردناک است همان یاد، که افکارم را به مسلخ کشیده است...!
ثابت بکن نوری بر دلم خواهد تابید؛
ثابت میکنم دلم با نور تو جان خواهد گرفت...
به درگاه خستگی هایم نظر کن،
من همچنان همان پسرک عاشق پیشه ی تو ام...
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 7
کرم عرب عامری 01 آذر 1394 22:30
کمال حسینیان 01 آذر 1394 22:36
درود جناب حاتمیان عزیز
امشب دومین شبی ست که در شبگردی هایم به گلستان خانۀ شعری تان آمدم
کاری متفاوت با دو کار قبلی
و زیبا و دلنشین
تقدیم تان از حزن نوشته هایم :
نامم را بر سینۀ سیاه سنگی
و جسمم را
درون گور تنگی ...
خواهند سپرد به فراموشی
ولی نمیدانم
نمی دانم یادم را ...
کجا دفن خواهی کرد
تا بیدارش نسازد
وجدان تا ابد خفته ات را ...!!!
علیرضا خسروی 01 آذر 1394 23:21
جواد مهدی پور 02 آذر 1394 07:51
سلام و احترام
زیبا سرودید
درود بر شما
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 02 آذر 1394 08:28
درودبرژرفای اندیشه وشیوایی قلمتان مانابادقلمتان
وحیدنجفی قاضی کندی 02 آذر 1394 14:31
درود بر شما جناب حاتمیان
یسیار زیبا بود
مسعود احمدی 02 آذر 1394 17:12
درودی دگر باره بر جناب حاتمیان عزیز