نبوده است فقط نگاه حرف میان من و تو
روزها و شبها نگاشته ام اشعار خود بر تن تو
با تو کنار ایستگاه...، با اتوبوس گذشته ای
یاد مرا بر قلب خویش با بوسه ات نگاشته ای
تنها شدی تنها شدم بعد از خداحافظی ات
با دیگران خویشتن نشو نگو به کس درد و دلت
با یاد من زندگی ات، با یاد تو زندگی ام
هیچگاه فراموش نمی کنم؛ تویی عشق همیشگی ام
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 5
علیرضا خسروی 18 دی 1394 16:39
احسنت
درود بر شما
امیرحسین مقدم 19 دی 1394 07:10
دوست من سلام ....
صرف اینکه متنی در انتهای مصاریع مثلا مقفی بود ، دال بر مثنوی بودن یک اثر نیست و نکته مهم تر اینکه اگر متنی را در حیطه شعر کلاسیک قرار میدهیم ، الزاما باید دو نکته را پیش از همه رعایت کنیم تا نوشته عنوان شعر به خود بگیرد.
امیدوارم از من دلخور نشوی اگر کمی رک و آنهم در پیام عمومی سخنم را مطرح میکنم. راستش اگر این حرف ها راشنیدی و نرنجیدی و ادامه دادی ، امید شاعرشدنت هست.
اما آن دو نکته بدیهی در شعر کلاسیک نخست وزن است و دوم قافیه. اگر کلامی در یکی از این دو اصل ، دارای لغزش بود ، اصلا شعر نیست.
خلاصه کلام اینکه پیشنهاد میکنم در یک کارگاه شعر کلاسیک شرکت کن . اگر تلگرام دتشته باشی ، من در حد سواد نصفه و نیمه ام برای کمک اماده ام.
بدرود ....
علی حاتمیان 19 دی 1394 11:54
سلام دوست عزیز. ممنونم بابت حضورت و راهنماییت. این گونه اشعار به اصطلاح افراغ اندیشه نامیده میشن اما چون در این سایت همچین قالبی وجود نداشت مجبور شدم یک قالب کلاسیک رو انتخاب کنم که قرعه بنام مثنوی افتاد و میتونست غزل رباعی یا هر قالب دیگه باشه .موفق باشی
کرم عرب عامری 19 دی 1394 16:36
مسعود احمدی 22 دی 1394 01:54
دست مریزاد