بسمه تعالی
دل اگر می شود از آینه رویان غافل
روزی آید که شود آینه ، از آن غافل
چرخ ، چندی به مراد تو اگر می گردد
نشو از حیله ی این مهره ی غلطان غافل
شمعِ بی رشته ندیدم که کند قامت راست
تا توانی ، نشو از پاس ضعیفان غافل
گَرد غربت ننشیند به لباس پاک اش
آنکه هرگز نشد از رنجِ غریبان غافل
نامه ی عالم غیب ست ، هر برگ از گل
نشو از رایحه ی صحن گلستان غافل
فیض ، در دامن شب هست فزونتر از روز
نیمه شب ها نشو از دیده ی گریان غافل
هر کف خاک ، در این شوره زمین ، دارد خار
ای مسافر ، نشو از چیدن دامان غافل
برگِ خوشحالی اش ، آخِر کف افسوس شود
هر که شد از دلِ بی برگ و نوایان غافل
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 06 دی 1401 17:48
لطیف و دلنشین
جواد مهدی پور 07 دی 1401 07:46
سلام و احترام
ممنونم از حضور سبزتان جناب عاجلو گرامی