بسمه تعالی
شمع سوزان توام پروانه را گم کرده ام
صاحب میخانه ام پیمانه را گم کرده ام
دور لب های قشنگ تو حریم زندگی ست
خارج از آن دایــــــره میخانه را گم کرده ام
دیگران در سینه یک دل عشق پیدا کرده اند
من ولی در خود دل دیوانـــه را گم کرده ام
از من بی خانمان آغـــاز هستی را نپرس
در دل ویرانه ها افســــانه را گم کرده ام
می رود از دست من زلف سخن هنگام عشق
در پریشان حالی اینجا شــــــانه را گم کرده ام
سینه مالامال از نا مهربانی های توست
با تمام بی کسی بیگانـــــه را گم کرده ام
مثل غواصی که حیران می شود از موج ها
زیر دریا گوهر یکـــــــــــــــدانه را گم کرده ام
در قفس از بهره ی آزاد بودن غـــــافلم
مرغ بی بالم که آب و دانه را گم کرده ام
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 5
محمد جوکار 13 شهریور 1396 02:47
درودها و آفرین ها بر قلم زیبا و احساس نابتان
جواد مهدی پور 13 شهریور 1396 08:22
سلام و عرض ادب و احترام محضر استاد گرانقدرم جناب جوکار عزیز
از حضور سبزتان ممنونم
درود های فراوان نثارتان
زنده باشید به مهر
جواد مهدی پور 13 شهریور 1396 08:21
میمنت تولّایی 14 شهریور 1396 00:05
درود تان استاد
زیبا و عالی قلم زدید
احسنت
پایدار باشید
جواد مهدی پور 14 شهریور 1396 08:41
سلام و عرض ادب محضرتان بانوتولایی گرامی
از حضور سبزتان ممنونم
سربلند باشید به مهر