بسمه تعالی
بخواهی یا نخواهی مرگ تنها می برد ما را
از این گردونه ی مرموز دنیــا می برد ما را
نکن تکلیف همرامی به مــــــــــا ای باد سرگردان
که دست از جان خود شستن به صحرا می برد ما را
نکن خود را اسیر " آرزو " در زندگی ای دل
که از امروز بی حاصل به فردا می برد ما را
نگو یک قطره در رودیم و آب بی سر انجامیم
که رود از قطره بر خیزد به دریـا می برد ما را
خدا آن چشم آهو را ز چشم بـــد نگه دارد
که در هر گردشی چشم تماشــا می برد ما را
نپرسیدیم ما هرگز که با خود کاروان سالار
از این ویرانه ها تا شهر آیـــا می برد ما را ؟
نشسته روی قایق در کنار ساحل عمــــریم
که روزی موج می آید از اینجا می برد ما را
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 2
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 27 شهریور 1396 23:10
درود ها استاد معظم
جواد مهدی پور 28 شهریور 1396 10:26
سلام و عرض ادب محضرتان جناب انصاری عزیز
از حضورتان ممنونم
زنده باشید