بسمه تعالی
دوختم با عشق اوّل جامــه ی ناموس را
پاره کردم در کلیسا خرقه ی سالوس را
با خود آرایی بصیرت را نمی آری به دست
پیش پا صدعیب ناید در نظر طــاووس را
ظلم می سازد زبــــان چاپلوسان را دراز
عدل می دوزد به همدیگر لب جاسوس را
حرف باطل می کند جولان میان آن دهان
شیخ می بندد به منبر حلقه ی نـــاقوس را
جز دریغ از یاد تو چیزی نمی ماند به جــا
جمع خواهم کرد بی تو مایه ی افسوس را
تو طبیب درد های سخت تــــاریخ منی
می کنی در دل تداعی رنج جالینوس را
هست دشنامت گوارتر به من از صد سلام
می نهم لب بر لبانت تا ستانم بـــــوس را
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
مصطفی یزدانی 12 مهر 1396 08:36
سلام بر استاد بی همتای غزل جناب دکتر مهدی پور
با خود آرایی بصیرت را نمی آری به دست
پیش پا صدعیب ناید در نظر طــاووس را
درودتان باد مکیف گشتم
جواد مهدی پور 16 مهر 1396 11:19
سلام و عرض ادب محضرتان جناب یزدانی گرامی
ممنونم از حضور سبزتان
زنده باشید به مهر
درود هاااااااااا