3 Stars

جنگ الفبا

ارسال شده در تاریخ : 14 آذر 1394 | شماره ثبت : H941991

کتابت را برمی دارم

از کتابخانه پوسیده اجدادی

خط به خط

سرکش به سرکش

مروری واژه به واژه می کنم

فهرست الفبا را

می گردم به دنبال نامِ کهنه از یاد رفته

عذابم میدهد اما

ازدیاد نام های تکراری

خط کشی بر روی میز ، جامانده ست انگار

خط کشی چوبی

می شود معیار

می سنجم عمق نیم سانتی را

و خیس میشود زورق غربالِ اندیشه

می بینم واژه بعد " الف " ، " ب " مثل بیداریست

بیرون مانده از خط کش و خط می خورد بر آن

" پ " همچو پیروزی پیداست سر سوزنی از آن

گویی در نوردیده ست تابوها را

تک و تنها

پس تمام " ت " ها را می سپارم به تیغ

به بهاره گفتم : با " ث " جمله ای ساز کن

گفت : جمله کار من نیست

من قاب عکس می سازم پر از جنگل جسم

اما جای " جیم " اینجا نیست

همچون جنگ و جادو

پشت گوش تاریخ ست

راستی ، چرا " چ " هنوز دم اش پیداست ؟

و چه رازی ست با او

هرچند بر نوک پیکان کمان آرش دنباله ای چرمین بود

من حواسم هست چمران را

من حواسم هست که " ح " را دور نیاندازم بی خود

لازم اش دارم آخر

برای اول اسمم

تا به خود آیم با واوی محصور میان " خ " و " دال "

چندیست میشنوم که " ذال " به ذلالت افتاده ست

آن زمان که لذت را ترک گفت و جدا کرد

دال ز ذال راهش را

من هم دیدم که خصوط دفترت " ر " را می فهمند

زائد اگر باشد " ز " نقطه اش را می بلعد

ژاله این را می گفت

وقتی که دید

پیرمرد نابینا جامه ژنده می پوشد

" سین " دید سایه شمع پیداست از صد فرسخی اینجا

و چه تاریک ست و خمود

تا که " شین " شعرم به آن نور می بخشد

صد هزار واژه مشکوک الف تا " صاد "

اضلاع زمین را می سازد

" ضاد " به " طا " غبطه همی میخورد

که چرا طا ، توطئه تسخیر زمان را می بازد

" ظا " به قبایش برخورد

بر تاخت شبی

بر آن نقطه که بر سرش میگزارند

" عین " همچو قابله ای نابالغ

پی کشف ... هستی بود

غافل از آن که

" غین " به قیاس کهنه کهکشان ها دست برده ست

فخر فخار فقیه فتنه اش را می پوشاند

فرصتِ فکرِ فریب ، فاجعه به حلق اش می نوشاند

این همه " ف " که ردیف می شود بعد از حرض و غضب

پی اطوار ملوکانه ارباب می گشت

تا که " قاف " آن قائل به قائله قدرت نامحدودش

پر بگیرد برود تا که ببینند همه

" کاف " به کردارشان چگونه می خندید

به کریه منظر بی سامانی که به یک عشوه کور

سر گله معصوم به گرگ گر قافله " گاف " می داد

لاف لیاقت بر لعبت لجبازش می بست

" لام " به حرف آمد

در جرئت " میم "

" نون " به دنبال میخانه میمنت میم می گشت

واعظ محبوبه " واو " گفت :

لعنت به آن معجزه مسرورِ به مکر

که نان را از سفره برید

" ه " به همیشه دلخوش بود

به هما

به حور

به الفاظ " ی " که از آسمان می بارید

به همان حس قشنگی

که شقایق در باغچه یاسمن می کارید

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 236 نفر 353 بار خواندند
شعر چشتی (15 /09/ 1394)   | طارق خراسانی (15 /09/ 1394)   | علیرضا خسروی (15 /09/ 1394)   | میثم سهرابی (15 /09/ 1394)   | جابر ترمک (15 /09/ 1394)   | حامد برزگر (15 /09/ 1394)   | نسرین قلندری (15 /09/ 1394)   | نیلوفر مسیح (19 /09/ 1394)   |

رای برای این شعر
علیرضا خسروی (15 /09/ 1394)  جابر ترمک (15 /09/ 1394)  
تعداد آرا :2


نظر 6

  • طارق خراسانی   15 آذر 1394 05:04

    به همان حس قشنگی

    که شقایق در باغچه یاسمن می کار
    applause applause applause applause applause
    applause applause applause applause applause


    با سلام و درود
    این شعر مانند دوی ماراتن ،
    ولی نه نفس گیر بلکه جان بخش بود...

    در پناه خدا شاد زی..................................................................................... rose

  • علیرضا خسروی   15 آذر 1394 08:48

    احسنت applause applause applause rose rose rose rose rose rose rose rose

  • میثم سهرابی   15 آذر 1394 11:50

    تخیل زیبایی دارید
    موفق باشید

  • جابر ترمک   15 آذر 1394 14:21

    درود بزرگوار
    کاری متفاوت بود لذت بردم
    به همان حس قشنگی

    که شقایق در باغچه یاسمن می کارید

  • نسرین قلندری   15 آذر 1394 21:12

    درود

  • نیلوفر مسیح   19 آذر 1394 17:23

    جالب بود big hug big hug big hug big hug

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا