اشعار و ابیات ناب میرزا محسن تأثیر تبریزی( قسمت سوم)

اشعار و ابیات ناب میرزا محسن تأثیر تبریزی( قسمت سوم)
دکتر رجب توحیدیان
استادیار و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد سلماس
1-با بصیرت غم از اقبال جهان بیش خورد
شمع آن لحظه که روشن نبود گریان نیست
2-راه یکرنگی اگر نیست چو لبها به میان
آشنایی دو همجنس به هم چسبان نیست
3-آب از سلسله ی موج مقید نشود
دل اگر صاف بود تفرقه اش زندان نیست
آب از سلسله ی موج مقید نشود
دل اگر صاف شود تفرقه زندانش نیست
4-کمی از رشته ی گلدسته ندارد «تأثیر»
خویش را بسته به نیکان اگر از نیکان نیست
5-اکسیر عشق گونه ی زر می دهد مرا
عاشق شدن به مذهب ما کیمیا گری است
6-چشم تا باز است مردم را نصیب از خواب نیست
راحت اهل نظر، چشم از جهان پوشیدن است
7-نابرازی هاست لازم در بروز عیب خلق
خلعت زیبنده عیب این و آن پوشیدن است
8-سلطنت دادن به خار دشت غم تبخال را
در طریق عشق، پاپوش شهان پوشیدن است
9-عشاق ز بس جان به ره عشق تو دارند
در راه تو هر سنگ نشان سنگ مزار است
10-ظلمتی کآن راست لازم روشنی چون آب خضر
در به روی خویشتن از مردمان پوشیدن است
11-چنین که از پی دنیا کنند یاری هم
همه محبت یاران عداوت آلود است
12-ز منتی که لئیمان نهند در احسان
اگر کنند کرم، باز خست آلود است
13-مانع ظلم ستم پیشه نگردد پیری
خم شود گر قد خنجر به مثل شمشیر است
14-مایل رتبت دنیا نشود مرد خرد
گل این بادیه خاری است که دامنگیر است
15-در عشق پیشه ساز خموشی که عاقبت
پروانه را امید ز بلبل رواتر است
از بلبل است مطلب پروانه بیشتر
خاموش عاشقی است که پر مدعاتر است
16-دل را در الفت او بیش شد فغان
بر سنگ شیشه ای که خورد پر صدا تر است
17-افزون کند جدایی مردم کمال را
بالد فزون چو نخل ز نخلی جدا تر است
18-ز نقطه نقطه ی باران رحمت عامت
به هر چه می نگرم انتخاب کرده ی توست
19-یکرنگی بی شبهه توقع نتوان داشت
زین عالم پر شور که جز روز و شبی نیست
20-کسی که شد سفر او به خویش گردیدن
به رنگ قبله نما حج کننده در وطن است
21-به فکر خویش فتادم ز عیب جویی خصم
کسی که دشمن من شد ز دوستان من است
22-چون صبح هر سخنور کز صدق کامیاب است
دیباچه ی بیاضش دیبای آفتاب است
23- عیبم ز خاکساری سر دفتر هنرهاست
هر موی چینی من شیرازه ی کتاب است
24-می کشان باک ز دمسردی ناصح نکنند
آتش باده اگر هست زمستان گرم است
25-بزم را گرم کند صحبت روشن گهران
محفل جسم به همصحبتی جان گرم است
26-مرد کوته امل آلوده ی دنیا نشود
می خورد کی به زمین جامه اگر کوتاه است؟
27-هر چه گفتیم و شنیدیم به جایی نرسید
ما همه بیخبرانیم خدا آگاه است
28-هرگز آسوده نشد شیفته ی طول امل
گر به منزل برسد جاده همان در راه است
29-آخر به کف گرفت فلک کاسه ی سپند
از بس به کینه اختر اهل کمال سوخت
30-از وفا رنگی نمی دارد گلستان جهان
طرف از این گلزار گلچین از نچیدن بسته است
31-گریه ی افسرده ی زهاد مقصد جوی نیست
قطره ی این ناودان یخ در چکیدن بسته است
32-قدر روشن گهر از دست تهی کم نشود
صورت کون و مکان در صدف نقاش است
33-آن را که گشاید به چمن دیده ی توحید
هر جا که خزانی است در آغوش بهاری است
34-بر چشم دل ار نیک کشی سرمه ی تحقیق
عکسی که در آیینه فتد آینه داری است
35-افتاده اگر تنگ نظر خلقت سوزن
ردش نکند اهل نظر کار گزاری است
36-بی کار نشستن نبود شیوه ی انصاف
چون جمله ی اجزای جهان از پی کاری است
37-غیبت ارباب معنی می کند کار حضور
حاضر است آن کس که می گویند فکرش برده است
38-خامه و صفحه مسطر زده می گوید فاش
که ره و رسم هنر جاده اهل سخن است
39-حسن گلشن خبر از نکهت گلشن دارد
روی نیکو همه جا شاهد خلق حَسَن است
40-هست پایین دست هر خط منزل خط نگین
آن که دارد ننگ و عاری در تلاش نام نیست
41-صحبت پیرو جوان چسبان نمی آید به هم
التیامی از ازل مابین صبح و شام نیست
صائب تبریزی- استاد محسن تأثیر تبریزی در عرصه ی مضمون یابی و خیال پردازی- قبل از تأثیر تبریزی، با استفاده از تمثیلی غیر از تمثیل شعر تأثیر تبریزی، چنین سروده است:
در نگیرد صحبت پیر و جوان با یکدگر
با کمان یکدم مدارا تیر نتوانست کرد
42-سرکشان را نیست ممکن رونق افتادگان
هست فرشی در زمین خانه کاندر بام نیست
43-نصرت مرد خدا غیر پشیمانی نیست
کز سرانگشت ندامت عَلَم مردان است
44-بقای صورت شیرین به خضر می گوید
که آب تیشه ز آب حیات کمتر نیست
45-چون ریشه، طلبکار تو در عالم خاکی
چندان که دویده است به جائی نرسیده است
46-در صید گه پر خطر کنه جمالت
صیدی که در آید به نظر رنگ پریده است
47-در عشق تو عشاق تو را دامن وصلی
گر آمده در دست گریبان دریده است
48-روش بود آن ذات و تصور نتوان کرد
از روز کسی عکس در آیینه ندیده است
49-کرم آن است که در کیسه نماند چیزی
هر چه را بخشی و منت نگذاری کرم است
50-می رود هر که نه با یاد تو در خانه ی فکر
سخنی نیست که شعرش همه بیت الصنم است
51-قدر صد بدره ی زر نیست به مقدار کرم
کسیه خالی چو شود دست به جای درم است
52-نقص عقل است زیاد از همه خود را دیدن
بیش اینجاست که صد مرتبه کمتر ز کم است
53- شد فلک خالی ز نیکان از گزند روزگار
گویی این برج کبوتر مار پیدا کرده است
54-ما نه از بی حاصلی دست از جهان برداشتیم
تندی ادراک ما قطع علایق کرده است
55-دلیل راه حقیقت مجاز می باشد
اسیر عشق کسی شود که بوالهوس است
56-فریب گریه ی بی اعتبار مخور
قنات دیده ی اهل هوس هوا بین است
57-سخن چو مغز لب بسته را در آغوش است
کمند فکر سخنور زبان خاموش است
58-کسی ز کشمکش روزگار فارغ نیست
کمان کند چه فراغت که خانه بر دوش است؟
59- گره به کار هنر پیشه را هم ز هنر است
همیشه دست صدف بسته از ره گهر است
60- مبال این همه ظالم! به زور بازوی خویش
که همچو تیر کمان تو زود پی سپر است
61- ز نخل تازه و تر می شود ثمر شیرین
سعادت پسران از سعادت پدر است
62-چو مرد طاعت لایق نه ای مشو غمگین
که شرمساری طاعت عبادت دگر است
63-بس این دلیل ترقی ز چرخ بی هنران را
که صدر بزم ز هر نسخه جای جلد کتاب است
64-تا زلیخا مهر یوسف یافت ایمان نیز یافت
هر که را در دل محبت نیست ایمان نیست نیست
65-دیده را با مژه از کون و مکان دوخته ایم
رشته ی حبل متین زیر سر سوزن ماست
66-نیش و نوش این چمن دست ارادت داده اند
خار در پیراهن است آن را که گل در دامن است
67-از همان چیزی که در رنجی به راحت می رسی
کوری و بینایی یعقوب از پیراهن است
68-می کشد گردن به هنگام اذان گفتن خروس
سربلندی لازمِ در ذکر یزدان بودن است
69-هر که از اهل سخن شد چون ورق های کتاب
گر به دامن می کشد پا، باز در گردیدن است
70-گر نباشد لازم غربت سرافرازی چرا
نیست در سر جای گل تا پای بست گلشن است؟
71-خفّت آرد از فلک چشم توقع داشتن
دیدن بالای سر از سرکلاه افکندن است
72-مظهر یک شمع باشد هر نهال این چمن
برگ هر نخلی که می بینی پر پروانه است
73-زآفتاب شدی ذره بین و غافل از این
که هیچ ذره از آن آفتاب خالی نیست
74-اشک چشم عندلیبان را به چشم کم مبین
آبروی سبزه و گل از وجود شبنم است
75-دل سیاهی ها که من می بینم از از خلق جهان
هر که در دلها کند جا، در سواد اعظم است
76-زنگ ساعت شیونی گر می کند حیرت مکن
از برای فوت وقت خویشتن در ماتم است
از زنگ وقت ساعتم این شیوه شد پسند
کآن را ز فوت وقت شب و روز شیون است
77-کم بصیرت غفلتش ذاتی است از اسباب نیست
خواب اعور کم نگردد چشم اعور گر کم است
78-نیشی به دل ز شعر مکرر خلیده نیست
تکرار شعر خوب، چو حرف شنیده نیست
79-بر اهل دید دیدن دنیا مصیبت است
چشمی ندیده ام که گریبان دریده نیست
80-دشوار جور پیشه کمر راست می کند
یک لحظه نیست قامت گردون خمیده نیست
81-روشن چراغ پاک گهر از تجرد است
کی هست یک ستاره که فرد و جریده نیست
82-پرده پوشی تیغ چوبین را نباشد چون غلاف
در پناه پاس دم بی جوهری معلوم نیست
83-عیب ها هنگام دولت آشکارا می شود
ماه را نقص کلف در لاغری معلوم نیست
84-بلرزد شعله تا سوزد فتیله
بلای دل به تحریک زبان است
85-هوس به خاطر روشندلان ندارد راه
چو کوزه پر شود از آب، از هوا خالی است
86-عالی گهر بری بود از ظلمت و کجی
مژگان و دیده کی هنر چشم روزن است؟
87-ز کان چو لعل برآید اسیر حکّاک است
رسد به خاطر اهل هنر همیشه شکست
88-ثمر مدار توقع ز اهل دولت و جاه
که باد نخوت این نخل را ز ریشه شکست
89-صدای رعد شود کم به ریزش باران
دهان هرزه درایان توان به احسان بست
90- ز کوی یار بریدم به حیله پای رقیب
که گفته راه اجل را به سعی نتوان بست؟
91-کم ساز علایق به ره دوست که سوزن
کوته سفرش از ره کوتاهی رشته است
92-در کارها به یاری خلق احتیاج نیست
نیّت چو خالص است معاون خدا بس است
93-بیستون را کند و جان کند و دل از جانان نکند
عشق را تعلیم از فرهاد می باید گرفت
94- دست آویزی اگر از بهر غفران بایدت
دست هر کس را ز پا افتاد می باید گرفت
95-غیر از شکستگی مطلب زیر آسمان
گندم چرا خیال کند آسیا خوش است
96-کو کثرتی که آن را توحید ترجمان نیست
یک خانه نیست کآنجا خورشید میهمان نیست
97-دست تهی است حاصل از ظلم ظالمان را
کز آب و نان نشانی در خانه ی کمان نیست
98- در تیره دل نباشد دست و دل گشاده
هنگام ظلمت شب بی تخته یک دکان نیست
99- باید حذر نمودن از دشمن لباسی
گرگ کمین نشین را پروای از شبان نیست
100-خوارند سر بلندان بی رسم خاکساری
پست است در حقیقت صدری که آستان نیست

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 326 نفر 496 بار خواندند
رجب توحیدیان (31 /01/ 1395)   | حبیب رضایی رازلیقی (08 /02/ 1395)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا