تضّاد معانی و مضامین و تناقض گویی در شعر کلیم کاشانی

تضّاد معانی و مضامین و تناقض گویی در شعر کلیم کاشانی

دکتر رجب توحیدیان استادیار و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد سلماس

چکیده:

یکی دیگر از شیوه های سبکی و منحصر بفرد شعرای سبک هندی از جمله کلیم کاشانی که شعر او را از دیگر شعرای قبل و بعد از وی متمایزتر کرده و باعث خلق معانی و مضامین بکر شعری(معنی بیگانه) در اشعار وی و همنوعانش گردیده است،تضاد معانی و مضامین یا تناقض گویی است. منظور از تضاد معانی و مضامین و تناقض گویی در سبک هندی ، بخصوص در شعر کلیم کاشانی آن است که وی بجهت خلق مضامین و معانی بیگانه و پرهیز از مضامین و موضوعات کلیشه ای و سنّتی رایج در ادب فارسی، با هنجار شکنی و آشنایی زدایی، سنتهای شعری گذشتگان را در هم شکسته و با دادن بار معنایی کاملاً جدید به کلمات، یک موضوع و پدیده شعری را در دو معنای متضاد از هم(مثبت و منفی یا ستایش و نکوهش) بکار میگیرد. این نوشتار به بحث و تحقیق در خصوص این شیوۀ سبکی در شعر کلیم کاشانی، همراه با ذکر شواهدی از دیگر شعرای سبک هندی پرداخته است.

مقدمه:

خلاق المعانی ثانی[1]، کلیم کاشانی(همدانی)، استاد مسلم تضاد مضامین و معانی، از چهره های شاخص سبک هندی (اصفهانی) در قرن یازدهم هجری به شمار میآید . کلیم از جمله شعرای پیشرو سبک هندی(اصفهانی) است که به جهت دست یافتن به معنی بیگانه و طرز تازه، همچون دیگر شعرای سبک هندی از جمله صائب تبریزی ، یک عنصر و پدیده شعری و ادبی را که بیشتر برگرفته از شخصیت های اسطوره ای و داستانی و تاریخی و مذهبی و محیط اطراف و طبیعت پیرامون اوست، با کمک ذهن خلاق و فکر دقیق و اندیشۀ نکته سنج ، موشکافانه و تیزبینانه، از جنبه ها و زوایای مختلف و متضاد از هم( به صورت مثبت و منفی) مورد مطالعه قرار داده و درباره آن به داوری مینشیند. کلیم، به معانی و مضامین کلیشه ای و سنّتی رایج در شعر گذشته دلبستگی نداشته ، و با قرار دادن کرسی سپهر در زیر پای فکر، در تلاش برای به کف آوردن معنی برجسته یا به اصطلاح «معنی بیگانه» ، با متضاد از هم مطرح کردن معانی و مضامین شعری است:

می نهـــــم در زیر پای فکر ، کرسی از سپهر

تا به کـــــف می آورم یک معنی برجسته را

(دیوان،ج1: 27)

کلیم ، جهت آفرینش معانی و مضامین متضاد از هم و خلاف آنچه در عرف و هنجار ادبی رایج است و فرار از سنتهای دیرینۀ ادب فارسی و عدم دلبستگی به مضامین گذشتگان، که حاصل آن چیزی جز تعمق در جوهرۀ عناصر و پدیده ها و مظاهر حسی و عینی طبیعت پیرامون وی نیست، تا حدی افراط می ورزد که تکرار دوبارۀ مضمون خود را دزدی میداند:

چگــــــونه معنی غیری برم که معنی خویش

دوبـــــار بستن، دزدی است در شریعت من

(همان: 535)

پیشینۀ تحقیق:

دربارۀ صائب و دیگر شاعران سبک هندی، کارهای تحقیقی بسیار جامع و ارزشمندی از سوی ادیبان و اهل فن، انجام شده است و هر کدام از آن تحقیقات، دریچه و روزنۀ جدیدی را در جهت شناسایی این سبک و شاعران آن، بخصوص شاعر برزگ این سبک؛ یعنی صائب ، پیش روی خواننده ی علاقه مند باز میکند، اما با وجود گستردگی و وسعت دامنۀ تحقیقات انجام شده در تمامی ابعاد سبک هندی و شعر صائب ، تنها اشاره ای خیلی کوتاه و مختصر از سوی ادیبان و اهل فن، به موضوع مورد نظر در این تحقیق ؛ یعنی تضاد معانی و مضامین و تناقض گویی در سبک هندی ،آن هم تنها در مورد صائب پرداخته شده است. که در زیر به آنها اشاره میشود:

1-دکتر محمد حسین محمدی در مورد تضاد معنایی و مضامین و تناقض گویی و نوسانات فکری شعرای سبک هندی و شعر صائب،اصطلاح«زاویۀ دید» را مطرح میکند(ر. ک. بیگانه مثل معنی، محمدی:صص 128-134).

2-خانم دکتر معدن کن در کتاب«نقش پای غزالان»(شرح پنجاه غزل از صائب تبریزی) در بحثی مختصر یک صفحه ای تحت عنوان:« معانی و مضامین متضاد» در شعر صائب ، به آن اشاره کرده اند.(ر. ک. معدن کن: صص31-30).

3-دکتر طغیانی، در کتاب های«گزیده غزلیات صائب و دیگر شاعران سبک هندی»(به همراه تحلیل شعر صفویه) و «تفکر شیعه و شعر دوره صفوی»، نیم صفحه ای را به بحث در زمینه موضوع مورد نظر اختصاص داده اند.(ر. ک. طغیانی: ص40 و صص137-136و 118)

4-استاد زین العابدین مؤتمن در مقاله ای تحت عنوان:«نظریه نگارنده راجع به صائب» به موضوع مورد بحث اشاره کرده اند.( ر. ک .صائب و سبک هندی: صص409-408).

5-دکتر قهرمان شیری به نقل از مقاله استاد سعید ارباب شیرانی تحت عنوان:«مضمون سازی در شعر و سبک هندی و شعر متافزیکی انگلیس»(ر. ک. صائب و سبک هندی: ص11)، درباره تضاد معانی و مضامین و نگرش به یک موضوع و واقعیت از زاویه های گوناگون اشاره کرده اند.(ر. ک. سبک هندی مظهر مقاومت منفی، شیری: صص68-67)

6-شادروان استاد فرشیدورد درکتاب ارزشمند«نقش آفرینی های حافظ»در بحث نیم صفحه ای تحت عنوان:«نبود وحدت در بعضی از غزلیات حافظ» ،به موضوع مورد مطالعه در اشعار صائب پرداخته است. (ر. ک. فرشید ورد :ص 20)

7- آقای حیدری در بحثی تحت عنوان:« صائب و تناقض معنایی» نیم صفحه ای را به موضوع مورد بحث اختصاص داده است.(ر. ک. درآمدی بر هنر شاعری صائب، شاعری مضمون ساز و هنرمند، حیدری:ص 100).

8- تنها اثری که به موضوع مورد بحث در دیوان کلیم پرداخته است، اثر استاد شمس لنگرودی است که در بحث دو و نیم صفحه ای تحت عنوان:« تناقض در معنا و تصاویر» بدان اشاره شده است.(گردباد شور جنون، شمس لنگرودی: ص156-153)

این مقاله از جملۀ کارهای تحقیقی بکری است که نگارنده در دیوان غزلیات کلیم کاشانی به بحث و تحقیق در زمینۀ تضاد معانی و مضامین و تناقض گویی پرداخته و از اشعار دیگر شعرای سبک هندی نیز بهرۀ کافی و وافی برده است.

تضاد معانی و مضامین و تناقض گویی در شعر کلیم و مقایسۀ آن با سبکهای پیشین:

یکی از شیوه های سبکی منحصر بفرد شعرای سبک هندی ، نظیر: صائب، کلیم و غیره ، دست یافتن به معنی و مضمون جدید و به اصطلاح «معنی بیگانه»،است. صائب درخصوص دست یافتن به هدف اصلی خود و دیگر شعرای همسبک خویش، یعنی، معنی بیگانه- که از طریق نگرش تازه به عناصر و پدیده های شعری و معانی و مضامین متضاد و تناقض گویی حاصل میگردد- میگوید:

یک عمــــر می توان سخن از زلف یار گفت

در بند آن مبــــاش که مضمون نمانده است

(غ1981 ج2ص974)

«زلف یار پدیده ای ثابت است که در طول تاریخ ادبیات، تغییر چندانی ندارد اما میتوان سال های طولانی درباره آن شعر سرود. این کار چگونه ممکن است؟ تنها راه چنین کاری، آن است که لفظ ها را دگرگون سازیم تا به شکل های جدیدی دست پیدا کنیم.»( بیگانه مثل معنی،محمدی: 244). با تحقیق و تفحص در سبکهای شعری پیش از سبک هندی، بخصوص سبک عراقی و شعرای برجستۀ آن نظیر حافظ، به این نتیجه میرسیم که نگرش شعرای سبک عراقی نسبت به عناصر و پدیده های شعری، از جمله زلف معشوق، کلیشه ای و تک بعدی است ؛ یعنی زلف ، بعنوان مظهری از تجلیات جلالی معشوق ازلی قلمداد میگردد و همچون کمندی در نظر گرفته میشود که دل عاشق را به اسارت میگیرد . به همین جهت نگرش به زلف ، در سبک عراقی جنبۀ منفی دارد و از جنبۀ مثبت آن مطلقاً خبری نیست؛ در حالی که در سبک هندی ، سوای از این که موافق با عرف و هنجار ادبی ، به جنبۀ منفی زلف توجه میشود، بر خلاف هنجار ادبی و به جهت دستیابی به معنی بیگانه، به نگرش مثبت به آن نیز پرداخته میشود. بیدل دهلوی با تأسی از صائب و کلیم ، درخصوص زلف معشوق ، بر خلاف هنجار ادبی، بخصوص حافظ[2] اندیشیده ، میگوید:

دل در خـــــم کمنــــد نَفَس ناله می کند

ما را گمــان که زلف بتان دام داشته است

(دیوان،ج1: 342)

تضاد معانی و مضامین و تنافض گویی از خصایص و ویژگی های برجستۀ سبکی شعرای سبک هندی، بخصوص کلیم به شمار میرود.در سبک هندی شاعرای را سراغ نداریم که به معانی و مضامین متضاد و تناقض گویی نپرداخته باشد. شعرای این سبک، در این خصیصۀ سبک شناسانه،که به خلق معنی و مضمون جدید و باصطلاح«معنی بیگانه» ختم میشود، هیچگونه تضاد و تناقضی با همدیگر ندارند؛یعنی، عناصر و پدیده های شعری که در شعر کلیم ، براساس علل و عوامل: روحی و روانی ،عاطفی و احساسی، اجتماعی، فرهنگی ،ادبی ،محیطی، سیاسی و ...، در دو معنا و مفهوم متضاد از هم به کار رفته اند؛ در شعر صائب و دیگر شعرای این سبک نیز، براساس همان عوامل، با نگرش جدیدی ، باز در دو صورت متضاد از هم مورد استعمال واقع شده اند. اما وقتیکه شعر سبک هندی، بخصوص اشعار امثال کلیم را از لحاظ معانی و مضامین ، با سبک های قبلی از جمله سبک عراقی مورد مقایسه قرار میدهیم، متوجه این نکتۀ سبک شناسانه میشویم که معانی و مضامین شعری در سبک عراقی،- به علت نگرش یکنواختی و کلیشه ای که به عناصر و پدیده های شعری داشته اند- تک بعدی است، به عنوان مثال، مضمون احسان و کرم یا گشاده دستی، در سبک های پیشین، از جمله سبک عراقی و شعر سعدی[3] ، مورد توجه و تأکید شعرا بوده و همگان را به آن دعوت کرده اند؛ در حالیکه کلیم کاشانی که هدفی جز رسیدن به معنی بیگانه ندارد، در جایی بر خلاف هنجار ادبی میگوید:

ز بـــار منّت احسان اگـــر آگـه شوی دانی

که هر کس دست بخشش بسته تر دارد کرم دارد

(دیوان،ج1: 203)

کــــرم ز بخــــل به، امـا بخیل به ز کریم

بخیـل هـــرگـــز کس را گـــدا نمیخواهد

(همان: 379)

بیدل دهلوی هم اندیشه با کلیم گوید:

مهــر ازل شامــــل است با همه ذرات کَون

ننگ کـــرم گستری است علــم کرم داشتن

(دیوان،ج2: 1257)

کلیم کاشانی، در جای دیگر موافق با عرف و هنجار ادبی، در تشویق به گشاده دستی میگوید:

دست ارگشاده نیست همـانـا که دست نیست

فرقی میـان بستـــه پـــر و پر بریده نیست

(دیوان،ج1: 151)

مثال دیگری که میتوان بر کلیشه ای و یکنواختی بودن مضامین سبکهای پیشین در مقایسه با سبک هندی ذکر کرد، مضمون جغد است.«جغد یا بوم یا کوف پرنده ای است که درخرابه ها و گورستانها زندگی میکند و به شومی معروف است.»( فرهنگ اشارات،سیروس شمیسا: ص310). در ادبیات فارسی، بخصوص سبک عراقی ،در اشعار شعرایی نظیر: انوری، مولوی، سعدی ،جامی و دیگران، جغد مظهر شومی دانسته شده و به نگرش منفی نسبت به آن پرداخته شده است( ر. ک. فرهنگ اشارات، ص 312-311)، درحالیکه در سبک هندی و در اشعار شعرایی نظیر: صائب ، سوای از اینکه جغد مظهر شومی دانسته شده و مورد نکوهش واقع گردیده است، جنبۀ مثبت و ستایش آن نیز مدّ نظر بوده است. صائب بر خلاف هنجار ادبی، در نگرش مثبت به جغد گوید:

معنــی عزلت اگر وحشت از آبادانی است

جغد در مرتبه ی خویش کم از عنقا نیست

(غ1592ج2ص788)

پرداختن به معانی و مضامین متضاد و تناقض گویی ، تنها اختصاص به صائب ندارد ، یعنی تنها صائب نیست که بر اثر زاویۀ دید هنرمندانه و شاعرانه ای که نسبت به عناصر و اشیاء و پدیده ها و وقایع و حوادث و موضوعات پیرامون خود داشته ، نظرات و نگرش های متفاوتی از یک پدیده ثابت شعری بدست داده است، بلکه اکثر شعرای سبک هندی که آرزوی دست یافتن به «معنی بیگانه » را در سر میپرورانده اند، به نوعی این خصیصۀ بارز سبکی در اشعارشان نمود پیدا کرده است. کلیم، که از شاعران طراز اول و بنام سبک هندی بشماراست و در خلق معانی بیگانه و افکار رنگین، حق استادی بر گردن صائب دارد، پیش از صائب بجهت دست یافتن به معانی و مضامین بکر شعری به تناقض گویی دست زده است. کلیم ، برخلاف سبکهای پیشین از جمله سبک عراقی -که نگرششان نسبت به عناصر و شخصیتهای داستانی و اساطیری و پدیده های شعری، کلیشه ای و تک بعدی(از نوع مثبت یا منفی) است- به جهت خلق معنی بیگانه، نگرش متضادی نسبت به شخصیت های داستانی و قرآنی و اساطیری و عناصر و پدیده های شعری و ادبی محیط و طبیعت پیرامون خود دارد، که میتوان به این موارد اشاره نمود:

آب حیوان و خضر:

«...نگاه شعرای سبک هندی از جمله صائب ،نسبت به شخصیّت خضر(ع) و آب حیات او دوگانه است: یکی اینکه صائب در برخورد با داستان خضر(ع) و آب حیات ،موافق سنّت ادبی فارسی بر خورد کرده و به ستایش خضر و آب حیات میپردازد. دوم اینکه هنجارشکنی و مخالف خوانی کرده و برخلاف عرف و عادت شاعران گذشته، به انتقاد از مقام وشخصیت خضر میپردازد.تعداد ابیاتی که صائب در آنها از زاویه مخالف به خضر مینگرد،بحدّی است که میتوان آن را یک ویژگی سبکی صائب در نظرگرفت. شعرای زیادی قبل از صائب نگرش انتقاد آمیزی به شخصیت خضر داشته اند؛اما چون بسامد این موضوع در اشعار آنان زیاد نبوده است. نمیتوان مخالف خوانی وهنجار شکنی را خصیصه سبکی آنان محسوب داشت...»(ر.ک. انحراف از نُرم در شعر صائب تبریزی،حکیم آذر:ص 47).« معمولاً شاعران را دستمایه هایی ثابت و پذیرفته شده است در مکتب اینان، لب، لعل را و گل، بلبل را تداعی میکند. سرو از اندام حکایت دارد و نی از دوری شکایت، و اینها نشأت گرفته از باور های اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، سنّتی و گاه خرافی است و هر چه هست، قولی است که جملگی برانند. برخی امور مقدس است و مطلوب و برخی ناپسند و منفور، حیوانی عزیز است و فرخنده پی و دیگری شوم است و نامبارک. اینکه ریشه این باور ها از کجا سیراب میشود، خارج از بحث ماست و اینکه چرا در ایران کبوتر پیک عشاق و مظهر مهر است و در نزد هندیان کلاغ را این رتبت است، قابل تأمل مینماید، اما اینکه شاعری با این باور ها از در خلاف درآید و نغمه مخالف را چنان خوش بخواند که به گوش جان ها بنشیند، خبر از نوعی تخیّل قوی و اندیشۀ ژرف میدهد و از قضا از جملۀ مشخصه های و صائب و بیدل [و کلیم] یکی همین امر است. با اقرار دیگران را به دیدۀ انکار نگریستن و در باور های استوار آنان رخنه ایجاد کردن. شاعران آب بقا را ستوده و دستیابی بدان را نشانه لطف حق دانسته و خضر را که بدان سرچشمه دست یافته به دیدۀ رشک و غبطه نگریسته اند و اسکندر را با همۀ زور و زر شایسته نوشیدن آن ندیده و گفته اند:

سکنـــــدر را نمــــــی بخشنـد آبـــی

بــــــه زور و زر میّسر نیست ایـــــن کار

(حافظ،دیوان:ص 224)

اما صائب آب بقا را تلخ و خضر نوشندۀ آن را تلخ کام میشمرد:

خبـــــر ز تلخـــــی آب بقــا کسی دارد

که همچــــو خضر گرفتـار عمر جاوید است»

(صائب تبریزی و شاعران معروف سبک هندی،سجادی:صص هفده – شانزده)

کلیم کاشانی، همنوا با عرف و هنجار ادبی در نگرش مثبت به آب حیوان میگوید:

در آتش ار فکنـــم تخـــم مهربانــی را

دهــــم بـــه تــربیتش آب زندگانی را

(دیوان،ج1: 36)

در جای دیگر ، همچون دیگر شعرای سبک هندی [4] با انحراف از عرف و هنجار ادبی،در نگرش منفی به آب حیوان(آب بقا) گوید:

با بار منّت خضر آب بقــــا سبک نیست

آبی که خوشگوار است، از چشمۀ سراب است

(همان:53)

آب حیوان نیست چون خاک قناعت سازگار

از خضر پرسیده ام کـــآب بقـا را دیـده است

(همان: 106)

کلیم همنوا با عرف و هنجار ادبی و شعرای همعصر خود[5] در نگرش مثبت به خضر میگوید:

دلم گــــرفت از این خلق خضر راهـی کو

کـــزو نشان طلبم آشیـــان عنـــقــا را

(همان: 3)

کلیم، همچون دیگر شعرای سبک هندی[6] با هنجار شکنی و مخالف خوانی نسبت به خضر گوید:

از حیـــات جــــاودان خضر نزد اهل دل

تشنه مـــردن در کنار آب حیوان بهتر است

(همان: 63)

منّــت ز خضر با همــه کــوری نمی کشم

در کــــف ز استقامت طبعم عصا بس است

(همان: 69)

از خضر مکش منّــــت بیجـــا به ره عشق

کـز بحـــر ره قافلــــۀ موج به در نیست

(همان: 130)

ابنای دهر:

کلیم، در جایی می گوید که کدورت من از ابنای دهر نیست ؛بلکه تمامی کلفت دل من از ناحیه ی بخت ناتمام من است:

کـــدورت مـــن از ابنـــای دهــر نیست

تمــــام کلفتــم از بخـــت ناتمام من است

(همان: 86)

بعد بر خلاف عقیدۀ پیشین، از دست مردم و ابنای دهر شکوه سر داده و میگوید:

شکــــوه ام از دهـــر نیست داد ز ابنای او

در همــه مُلک این پـدر بـد پسر افتاده است

(همان: 98)

آمیـــزش ابنـــای جهـان، عین نفاق است

هر جـــا قـدم صلح رسیده است صفا نیست

(همان: 125)

اجل(مرگ):

«مرگ بزرگترین رویداد زندگی هر انسانی است و همیشه ذهن و اندیشۀ آدمیان را به خود مشغول میدارد. در ادبیات مکتوب دینی و غیر دینی ایران قبل و بعد از اسلام، بیشترین جست و جوها و دل مشغولی های نویسندگان و شاعران و عالمان، در این خلاصه می شود تا راهی برای فرار از مرگ یا چیرگی بر هول و هراس ناشی از آن بیابند که تلاش های شاعران و نویسندگان ایران بعد از اسلام برای غلبه بر مرگ یا کاهش دغدغۀ ناشی از آن را میتوان در سه شیوه یا در سه اندیشه منحصر کرد: نخست کسانی که آن را ستوده اند مولانا جلال الدین بلخی، بزرگترین نمایندۀ این گروه به شمار می آید. دوم، دسته ای که با نفرت و کراهت به مرگ نگرسته اند و برای غلبه بر آن، به خوشباشی و اغتنام فرصت روی آورده اند که خیام را باید پیشرو و نمایندۀ این دسته به حساب آورد. سوم،گروهی که واقع گرایانه به آن نگریسته، مرگ و زندگی را چونان دو روی یک سکه دیده و کوشیده اند، ضمن بهره بردن از نعمت های این جهان، به دیگران هم بهره برسانند. سعدی بزرگترین نمایندۀ این دسته به شماراست.»(سه نگاه به مرگ در ادب فارسی، فلاح: ص223) نگاه کلیم نسبت به مسألۀ مرگ ،به دو شیوۀ مرگ ستایی و مرگ گریزی بوده و از اندیشۀ مرگ پذیری سعدی گونه[7]، در شعر کلیم، نشانی نمی توان یافت. کلیم ، بر خلاف افکار و عقاید پیشینیان و شعرای قبل از خود و همنوا با شعرای همسبک خویش[8] و با تأسی از ذهن و اندیشه مولانا در باب مرگ ستایی[9] ،در نگرش مثبت به مرگ(مرگ ستایی)- که بسامد آن در دیوان وی بیش از نکوهش آن است-میگوید:

اجـــل ز هـــر غمم آسوده کرد و دانستم

که شمــع را اگــر آسایشی است از باد است

(همان: 58)

اگر مردن نبودی، زندگی بـا ما چه ها کردی؟

در این دریا اگر نشکست کشتی، صد خطر دارد

(همان: 201)

رحم در عالم اگـــر هست اجـل دارد و بس

کاین همــــه طایــر روح، از قفس آزاد کند

(همان: 314)

کلیم کاشانی همنوا با پیشینیان و عرف و هنجار ادبی ، در نگرش منفی به مرگ(مرگ گریزی) میگوید:

مرگ را گـر دشمنم ، نــز آرزوی زندگی است

میکنـد آخـــــر کفـن آلـودۀ دنیـــا مرا

(همان: 13)

مرگ تلخ و زندگانی سر به سر درد و غم است

پشت و روی کار عالم، هیچ یک دلخواه نیست

(همان: 149)

افلاطون و خُم:

کلیم، همنوا با عرف و هنجار ادبی( و با موافق خوانی)، در خصوص افسانۀ «افلاطون و خم» گوید:

از ره تقلیـــد اگـر حاصل شود کس را کمال

هر که گـردد خم نشین باید که افلاطون شود

(همان: 368)

در جای دیگر، بجهت دست یافتن به معنی و مضمون جدید و به علت عدم ثبات فکری، بر خلاف عرف و هنجار ادبی معتقد است:

همیشه اهــــل هنــر را زمانه عریان داشت

فسانه ای است کــه خُـم جامه ی فلاطون بود

(همان: 346)

جنون شهری:

کلیم در ستایش از جنون شهری میگوید:

به پختگــــی جنـون کی بـه من رسد مجنون؟

همین بس است که من شهری، او بیابانی است

(همان: 115)

بعد به نکوهش آن پرداخته میگوید:

جنـــون شهر دشمـن با بیــابان دوستی دارم

که چون سیلاب اشکم جنگ با دیوار ودر دارد

(همان: 201)

خار در پا:

کلیم ، همنوا با صائب[10] ،در ستایش از خار پا گوید:

در میان نیک و بــد زین بیشتر هم فرق نیست

گل به سر گر میپسندی، خار هم در پا خوش است

(همان: 71)

رهــــــزن بسی است تا بتــوانی جریده رو

سامـان عشق همیـن خــــار پـــا بس است

(همان: 69)

کلیم در جای دیگر بر خلاف عقیدۀ پیشین اندیشیده، میگوید:

راه طلب بــریدی، سود سفـــر چــــه دیدی

از خـار پا چـــه حاصل، چون گل به سر نداری

(همان: 575)

دیدن گلزار از رخنۀدیوار:

این مضمون نیز در شعر کلیم، متناسب با موضوعات مختلف که در مصراع های اوّل مطرح شده است، در دو معنی متضاد از هم به کار گرفته شده است. کلیم در نگرش مثبت به مضمون فوق و تأیید آن گوید:

سخت بـــی دردی است بار خاطر بلبل شدن

سیر گـــل از رخنه ی دیوار بستان بهتر است

(همان: 63)

در جایی دیگر در نگرش منفی به مضمون فوق و ردّ آن گوید:

سیـــر ریاض عالــــم جان با حجــاب تن

گلـــــزار را ز رخنـۀ دیــــوار دیدن است

(همان: 78)

راستی:

کلیم، همچون اکثریت شعرا، در ستایش از راستی گوید:

از طــــریق راست خاشاک خطـرها رُفته اند

هر چه در راه من است از طبع گمراه من است

(همان: 88)

در کتب بدیعی فارسی از آرایه ای به نام«تغایر» نام برده اند و منظور از آرایه «تغایر یا مغایره»(تحسین ما یُستَقبَح)و(تقبیح ما یُستَحسَن)، آن است که متکلم بر وجه لطیفی مدح کند، آنچه را که نزد عموم نکوهیده است و قدح کند آنچه را که در نزد دیگران ستوده است.(ابدع البدایع ، شمس العلمای گَرَکانی:ص 154). کلیم بر خلاف هنجار دیرینۀ ادبی در نگرش منفی به راستی میگوید:

مبـــاش راست که در خاک و خون بود جانت

به گـــوش هـــــوش ، نی ِ تیر این نوا دارد

(دیوان،ج1: 197)

چون عصا هر کس که باشد بهره مند از راستی

زیــــر دست خلق شد محکــــوم نابینا فتاد

(همان: 183)

راهبر:

کلیم در جایی موافق با هنجار ادبی؛ بخصوص شعرای عارف عمل کرده و بودن راهبر را در کنار سالک ، از ضروریات میداند:

از بس که در ایـــــن بادیه ام راهبری نیست

خضر ره خـــود می شمـــرم ریگ روان را

(همان: 20)

در جایی دیگر بر خلاف عرف و هنجار دیرینۀ ادب فارسی ؛ بخصوص ادبیات عرفانی و شعرای عارفی نظیر: عطار، مولوی ، حافظ[11]، عمل کرده و خود راهبر را راهزن دانسته و معتقد است که سالک راه حق تنها از راه تجرید به مقصد نایل میگردد:

سالک بـــه مقصد از ره تجـــــرید میرسد

در راه عشق رهبــــر من، رهــزن من است

(همان: 84)

راهزن:

کلیم با بر خلاف هنجار ادبی و با همنوا با دیگر شعرای همسبک خویش [12]در نگرش مثبت به راهزن میگوید:

بـــرای قافلــــۀ کعبــــۀ سبکبــــاری

هـــزار بدرقـــه و راهبر چو رهزن نیست

(همان: 146)

در جای دیگر موافق با سنّت دیرینۀ ادب فارسی عمل کرده و در نکوهش آن میگوید:

رهــــــزن بسی است تا بتـــوانی جریده رو

سامــــــان عشق همین خار پا بس است

(همان: 69)

سایۀ بال هما:

کلیم ، همنوا با هنجار ادبی، در نگرش مثبت به آن گوید:

ریاض ملک را دیگــــر بهــار دلگشا آمد

به فــــرق دولت از نـو سایۀ بال هما آمد

(همان: 295)

کلیم ،همچون صائب [13]، و بر خلاف هنجار ادبی، در انتقاد از سایۀ بال هما گوید:

سری که دولتش از سایــۀ گریبـان است

به زیـــر سایه بــــال همــا نخواهد شد

(همان: 275)

ستمگر:

کلیم در نگاه اول خود، با هنجار شکنی و هنجار گریزی سبکی و همنوا با شعرای سبک هندی نظیر صائب ، معتقد است که:

با ستمکـــاران گیتی بد نمی گـردد سپهر

عیــد قربـــان است دائم خانه ی قصّاب را

(همان: 5)

ایام، خــــوشدلی به ستمکـــار می دهد

گریـــه بـه زخم و خنده به سوفار می دهد

(همان: 384)

بعد بر خلاف عقیدۀ نخستین خود و همنوا با صائب و اکثر شعرای قبل و بعد از خود اعتقاد دارد که:

بر ستمگـــر بیشتـر دارد اثــر تیـغ ستم

عمـــر کوتـاه از تعدّی می شود سیلاب را

(همان: 5)

می شود اول ستمگر کشته ی بیداد خویش

سیل دائم بر سر خود خانه ویران کرده است

(همان: 101)

سیلی استاد:

کلیم در نگرش مثبت به سیلی استاد گوید:

دست مشّاطــه به رخسار عروسان نکند

آنچه با چهــــرۀ کس سیلـی استاد کند

(همان: 314)

کلیم در جای دیگر میگوید:

از جفـــای پدر و سیلی استاد چه سود

هـــر که را غربت و سوهان سفر می باید

(همان: 394)

شکوه و شکایت از روزگار:

شکایت از روزگار در شعر کلیم به دو صورت متضاد از هم بیان گردیده است. کلیم در جایی بر خلاف هنجار دیرینه ادبی، و هم اندیشه با ناصرخسرو و خیام[14] و دیگر شعرای هم عصر خویش[15] میگوید که از دست روزگار شکایتی ندارد:

شکــوه ام از دهر نیست، داد ز ابنای او

در همـه ملک این پــدر بد پسر افتاده است

(همان: 98)

از چـرخ چه می نالی اگر بخـت نداری؟

بی طالعی طفــــل ز تقصیـــر پـدر نیست

(همان: 130)

در جایی دیگر بر خلاف عقاید قبلی گوید:

هر کس از بیداد گردون شکوه ای دارد کلیم!

گر تو هم داری بگو، اینجـا کسی بیگانه نیست

(همان: 152)

عقل و خرد:

کلیم بر خلاف عرف و هنجار ادبی ؛ بخصوص شعرای عارف مسلک ، به ستایش پیر خرد پرداخته و با آن به مشورت مینشیند:

رخصت سیر جهان می خواستم از عقل، گفت:

اهــل عــزلت را سفر از یاد مردم رفتن است

(همان: 79)

نشان اهـــل غفلت جستم از پیر خرد، گفتا:

نشانش اینکــه در فصل بهار از خود خبر دارد

(همان: 201)

بعد همنوا با شعرای عارف مسلک، به نکوهش آن پرداخته میگوید:

از نـــــور خرد کس نرسیده است به جـــایی

این عقل چـراغی است که در خانه حرام است

(همان: 73)

از جنـــــونم به سوی عقــــل دلالت مکنید

گــم شدن بهتر از آن ره که درآن راهزن است

(همان: 81)

عنقا:

کلیم- بر خلاف شعرای پیشین از جمله شعرای سبک عراقی،که نگرش یکنواختی به شخصیت های مذهبی و تاریخی و اسطوره ای دارند- همچون شعرای هم سبک خویش نظیر صائب و دیگر شعرا ، با شخصیت ها و موجودات مذهبی و تاریخی و اسطوره ای برخوردی دوگانه دارد؛یعنی به نگرش مثبت و منفی نسبت به آنها میپردازد. کلیم هم اندیشه با هنجار ادبی در ستایش از عنقا میگوید:

هـــر تــــارک دنیا نه شناسای جهان است

عنقـــا به حقیقت خبـر از کار جهان یافت

(دیوان،ج1: ص165)

بعد بر خلاف هنجار ادبی و هم اندیشه با شعرای هم سبک خود[16] در نگرش منفی به عنقا میگوید:

در کیش مــــا تجـــــرّد عنقا تمام نیست

در قیـــد نام مانـــد، اگـر از نشان گذشت

(همان: 164)

قاصد:

کلیم همنوا با عرف و هنجار دیرینۀ ادب فارسی (با موافق خوانی)، وجود قاصد را از ضروریات میداند:

سبک پی قاصدی باید که چون غمنامـــۀما را

به دست او دهد کاغذ، هنوز از گــریه تر باشد

(دیوان،ج1: 264)

بعد، به جهت خلق معنی بیگانه، برخلاف سنت دیرینۀ ادبی ؛ معتقد است که به قاصد حاجتی نیست:

چه حــاجت است به قاصد که نامه های کلیم

بـــه دست آه، روان همچو کاغذ بـــاد است

(همان: 58)

مجنون:

کلیم همچون شعرای دیگر، در تعریف و تمجید از مقام شامخ مجنون گوید:

اگـــرچــــه ما نگرفتیم جــای مجنون را

جنــــون ناقص ما کـم ز عقل کامل نیست

(همان: 140)

در جای دیگر بر عکس عرف و هنجار ادبی گوید:

به پختگـــی جنون کی به من رسد مجنون؟

همین بس است که من شهری ،او بیابانی است

(همان: 115)

نقش حصیر(بوریا):

کلیم همنوا با دیگر شعرای سبک هندی[17] در ستایش از نقش بوریا میگوید:

لباس فقـــــر به زاری نصیب هر کس نیست

خـــوشا تنــی که بــرآن نقش بوریا افتـد

(همان: 187)

کلیم ،در جایی دیگر بر خلاف عقاید پیشین خود میگوید:

دریا دلیــم و موجــــه ی دریای همّت است

نقشی که هست بر تــن ما از حصیر نیست

(همان: 135)

نقش پا(قدم):

این مضمون در سبکهای دیگر بسامد چندانی ندارد. کلیم هم اندیشه با شعرای سبک هندی [18]در ستایش از نقش قدم گوید:

پامـــال و خـــاکسار و ز هر بـــاد بی قرار

نقش قـــدم به راه وفـــا همسر من است

(همان: 84)

کلیم ،در نگرش منفی به آن گوید:

در پنـــــاه خاکساری ایمنیـــم از گمرهی

هر کجا نقش قدم باشد به غیر از چاه نیست

(همان: 150)

نتیجه:

با تفحّص در سبک پر رمز و راز هندی و شعرای نامدار این سبک از جمله کلیم کاشانی که همچون صائب، حدّ واسط این شیوه محسوب میگردد، میتوان چنین نتیجه گیری کرد که در این سبک بر عکس دیگر سبک های شعری ، چون شاعر جهت دست یافتن به هدف مهم خود؛یعنی،«معنی بیگانه » معانی و مضامین شعری خود را از عناصر و پدیده های حسیّ پیرامون خود اخذ کرده و هر نگاه نافذاش در بردارنده معنی ومضمون بکری است؛تنوع و تضاد معانی و مضامین و تناقض گویی و پرهیز از مضامین کلیشه ای رایج درادب فارسی، بمراتب بیشتر ازسایر دوره هاست.البته چنین نیست که شعرای قبل از کلیم ، با استفاده از امور محسوس و عینی پیرامون خود به خلق وآفرینش مضامین و موضوعات بکرشعری نپرداخته یا کم پرداخته اند؛ بلکه با جسارت تمام میتوان مدّعی شد که شعرایی از جمله کلیم و همدستان وی نظیر صائب ، طبیعت و مظاهرآن را تا حدودی از چشم شعرای سبک خراسانی و سبک عراقی میبینند. عامل مهم و اساسی دیگر که پیدایش معانی و مضامین بکر شعری در تمامی زمینه ها و بالاخص تضاد معانی و مضامین و موضوعات شعری در سبک هندی و شعر کلیم را باعث گردیده است، آن است که در این سبک بر خلاف سبکهای دیگر از جمله سبک عراقی-که ارتباط در شعر بیشتر به صورت عمودی و افقی است-ارتباط تنها به شکل افقی بوده و هر بیت برای خود ساختمانی جداگانه و مستقل از ابیات دیگر دارد و بنای شعر بر بیت و حتی مصراع است نه بیتها. و تکرار قافیه نیز- برعکس سبک عراقی- اگردر بردارنده معنا و مضمون بکری باشد، نه تنها عیب نیست؛ بلکه ازامتیازات مهم سبکی به شمار میآید. پس زمانی که ما در سبک هندی و شعر کلیم-به علت مستقل بودن ابیات غزل- با تنوع معانی و مضامین و موضوعات شعری مواجهه هستیم، طبیعی است که با تضاد معانی و مضامین و عدم انسجام و تناقضهای فکری که ناشی از: خلق و خوی شاعر در مواقع مختلف ، تأثیر وقایع و حوادث در روحیه شاعر ، تجلّی احوال معنوی و روحانی وی درعرصۀ غزل ، نگرش عاطفی و احساسی وی در برخورد با عناصر و پدیده ها و زیاده گویی است نیز برخورد خواهیم کرد .





منابع و مآخذ:

1- ابدع البدایع(جامع ترین کتاب در علم بدیع فارسی)،شمس العلمای گرگانی، حاج محمد حسین، تبریز: احرار،1377

2-انحراف از نُرم در شعر صائب تبریزی،حکیم آذر، محمد، فصلنامۀ زبان و ادبیات فارسی واحد اراک، سال اوّل، شمارۀ دوم،ص47، 1384

3- برگزیدۀ دیوان(ارغوان زار شفق)،طغرای مشهدی، به انتخاب: محمد قهرمان،تهران: امیر کبیر،1384

4- بیگانه مثل معنی(نقد و تحلیل شعر صائب و سبک هندی)،محمدی، محمد حسین ،تهران: میترا،1374

5- پارسی گویان هند و سند ، سدارنگانی، هرومل ،تهران: بنیاد فرهنگ ایران2435/ 1345

6- تذکره نصرآبادی ،نصرآبادی،میرزا طاهر با تصحیح و مقابلۀ: وحید دستگردی، تهران: کتابفروشی فروغی،1352

7- تفکر شیعه و شعر دوره ی صفوی ،طغیانی، اسحاق ،اصفهان: انتشارات دانشگاه اصفهان،1385

8- خیام نامه( شرح رباعیّات خیام)، برزی، اصغر، بناب: انتشارات اعظم بناب،1376

9- درآمدی بر هنر شاعری صائب، شاعری مضمون ساز و هنرمند ، حیدری، غلامرضا، فصلنامۀ تخصصی ادبیات فارسی ، دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد. سال پنجم. شمارۀ 21، ص100، 1388

10- دیوان، دوجلدی،ج1، بیدل دهلوی، میرزا عبدالقادر، به تصحیح: اکبر بهداروند، تهران: سیمای دانش،1384

11- دیوان ،تأثیر تبریزی، محسن، تصحیح: امین پاشا اجلالی، تهران :مرکز نشر دانشگاهی،1373

12- دیوان ،حافظ، خواجه شمس الدین محمد، قزوینی- غنی. با مجموعۀ تعلیقات و حواشی: علامه محمد قزوینی، باهتمام: عبدالکریم جربزه دار، تهران: اساطیر،1374

13- دیوان غزلیات ،زاهد تبریزی، میرزا قاسم، با مقدمه و تصحیح: دکتر عبدالله واثق عباسی و سهیلا مراد قلی،دانشگاه سیستان و بلوچستان،1389

14- دیوان ،سلیم تهرانی، محمد قلی، به تصحیح و اهتمام: رحیم رضا، چ اول، نهران: ابن سینا،1349

15- دیوان(6جلدی)،صائب تبریزی، محمدعلی، باهتمام: محمد قهرمان،تهران: علمی و فرهنگی،1375

16- دیوان، غنی کشمیری، بکوشش: احمد کرمی، تهران: انتشارات ما، 1362

17- دیوان، قدسی مشهدی،حاجی محمد جان،مقدمه و تصحیح و تعلیقات: محمد قهرمان، مشهد:دانش گاه فردوسی مشهد،1375

18- دیوان ، ناصر خسرو قبادیانی، به اهتمام: سید نصرالله تقوی. مقدمه و شرح حال: سید حسن تقی زاده، تصحیح: مجتبی مینوی، تعلیقات: علی اکبر دهخدا،تهران: معین،1380

19- دیوان ،واعظ قزوینی، ملّا محمد رفیع، به کوشش: سید حسن سادات ناصری، تهران: موسسه ی مطبوعاتی علی اکبر علمی،1359

20- سبک هندی مظهر مقاومت منفی، شیری، قهرمان، فصلنامۀ زبان و ادبیات پارسی دانشگاه علامه طباطبایی، شمارۀ 41، ص68-67، 1388

21- سه نگاه به مرگ در ادبیات فارسی، فلّاح، مرتضی، فصلنامۀ علمی- پژوهشی«پژوهش زبان و ادبیات فارسی»پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی، شمارۀ یازدهم، ص223، پاییز و زمستان 1387

22- صائب تبریزی و شاعران معروف سبک هندی ،سجادی، سید علی محمد، تهران: پیام نور،1389

23- صیّادان معنی( برگزیدۀ اشعار سخن سرایان شیوه ی هندی)، قهرمان، محمد، تهران: امیرکبیر،1390

24- فرهنگ اشارات، شمیسا، سیروس، ج1، تهران: فردوس،1377

25- کلیات، سعدی شیرازی، شیخ مصلح الدین، از روی نسخۀ تصحیح شدۀ محمد علی فروغی، تهران، ققنوس، 1366

26- کلیات ،کلیم کاشانی، ابو طالب،ج1، به تصحیح و مقدمه و تعلیقات: مهدی صدری، تهران: همراه،1376

27- کلیات دیوان شمس تبریزی، مولانا جلال الدین محمد بلخی، با مقدمه و تصحیح: محمد عبّاسی، تهران: نشر طلوع،1376

28- گردباد شور جنون (تحقیقی در سبک هندی و احوال و اشعارکلیم کاشانی) ،شمس لنگرودی، محمد ،تهران:چشمه،1367

29- گزیدۀ غزلیات صائب و دیگر شاعران سبک هندی(بهمراه تحلیل شعر دورۀ صفویه) ،طغیانی،اسحاق،اصفهان:انتشارات دانشگاه اصفهان ،1387

30- مثنوی معنوی ، از روی نسخه نیکلسون ،مولانا، جلال الدین محمد بلخی،فرهنگ لغات و اعراب: از عزیزالله کاسب،تهران: گلی،1384

31- منطق الطیر ،عطار نیشابوری، فرید الدین، تصحیح و شرح: دکتر رضا انزابی نژاد و دکتر سعیدالله قره بگلو، تبریز: آیدین،1384

32- نظر نگارنده راجع به صائب، مؤتمن، زین العابدین، بکوشش و تألیف: محمد رسول دریا گشت، صائب و سبک هندی در گسترۀ تحقیقات ادبی ،تهران: نشر قطره، صص 409-408، 1371

33- نقش آفرینی های حافظ(تحلیل زیباشناسی و زبان شناختی اشعار حافظ)،فرشید ورد، خسرو، تهران: صفی علیشاه،1375









[1] -صاحب تذکره نصرآبادی کلیم کاشانی را خلاق المانی ثانی خطاب کرده است.(نصرآبادی:ص 220).

[2] - مشو حافــــــظ ! ز کیـــــد زلفش ایمن

که دل بــــــرد و کنون در بند دین است(دیوان، غ 55: ص123)

در زلف چون کمندش ای دل! مپیچ کآنجا

سرها بردیده بینی، بی جرم و بی جنایت(همان، غ94 :ص 143)

[3] -گـــــــرت زدست برآید، چو نخل باش کریم

ورت ز دست نیایــــــــد چو سرو باش آزاد(کلیات سعدی،:ص 892)

[4] -صائب تبریزی:

نظر به چشمه حیوان نمی کنم صائب!

مرا ز راه برد جلوه سراب کجا (غ574ج1ص281)

بیدل دهلوی:

موج دریای تعین گر همین جوش من است

آنچه خلق آب بقا دارد گمان جز شاش نیست (دیوان،ج1: 432)

قدسی مشهدی:

از چشمه حیــــــــوان مطلب زندگی خضر

کاین فیض بجز خنجر جلاد ندارد ( دیوان:ص 435)



[5] - زاهد تبریزی

چو خضر زنده جاوید شو به حسن عمل

کنون که در قدحت آب زندگانی هست (دیوان: ص101)

[6] -صائب تبریزی:

بیکسی را کعبــــــه مقصود می دانیم ما

خضر را شمشیر زهر آلود می دانیم ما (غ282ج1ص145)

[7] - بالای قضای رفتـــــه فرمانـــــی نیست

چـون درد اجل گرفت، درمانی نیست

امروز که عهــــــد توست نیکویـــــــی کن

کاین ده همه وقت از آنِ دهقانی نیست (کلیات،سعدی:ص 1078)

[8] - غنی کشمیری:

مرگ گوارا شود مــــــــوی چو گردد سفید

لذت دیگــــر بود خواب دم صبح را (دیوان: ص 20)

واعظ قزوینی:

مرگ نبود عمر من! غیر از حیات تازه ای

از حیات تازه ترسیدن ندارد این همه (دیوان :ص 361)

[9] -مرگ اگـــــر مــــــرد است آید پیش من

تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ

مــــــن از او جانـی برم بی رنگ و بــــو

او ز مــــن دلقی ستاند رنگ رنگ (کلیات شمس، مولوی: ص498)

[10] - صائب با تأسی از کلیم گوید:

در مذاق قدر دانان، قهر کم از لطف نیست

گل اگر در سر نباشد، خار در پا هم خوش است (غ1013ج2ص513)

[11] -عطاردر منطق الطیر گوید:

پیــــــر باید راه را تنهـــــــا مـــــرو

از سر عمیــــــــا در این دریا مرو

پیـــــــر مــــــا لابد راه آمــــد تو را

در همه کــــــــاری پناه آمد تو را

چون تـــو هرگز راه نشناسی ز چاه

بی عصا کش کی توانی برد راه؟ (ابیات1700-1698:ص 94)

مولانا:

پیر را بگــزین که بی پیر این سفر

هست بس پر آفت و خوف و خطر

آن رهــی که بارهـــــا تو رفته ای

بـــــــی قلاووز انــدر آن آشفته ای

پس رهی را کـــه ندیدستی تو هیچ

هین مرو تنها، ز رهبرسر مپیچ... (دفتر اول، ابیات:2945-2943)

حافظ:

قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن

ظلمات است بترس از خطر گمراهی (دیوان،غ488: ص367)

[12] - صائب همنوا با کلیم، و بر خلاف عرف و هنجار ادبی گوید:

جمعیت اسباب، حجـــــــاب نظر ماست

هرکس که شود رهزن ما،راهبر ماست (غ2111ج2ص1034)

محسن تأثیر تبریزی با تأسی از کلیم و صائب گوید:

راضی به شکست دل رهزن نتوان شد

خوب است که سنگیــــــــن نبود قافله ما (دیوان: ص 248)

[13] - صائب:

مجـــــو در سایۀ بال همـــــا امنیت خاطر

که این گنج گهــــــر را سایه دیوارها دارد (غ2909ج3ص1415)

[14] -ناصر خسرو:

نکــوهش مکن چرخ نیلوفری را

برون کن ز سر باد و خیره سری را

بری دان از افعال چرخ برین را

نشاید ز دانش نکـــوهش مر بری را (دیوان: ص 126)

خیام نیشابوری:

نیکی و بدی که در نهاد بشر است

شادی و غمی که در قضا و قدر است

با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل

چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است (خیام نامه:ص 48)

15-صائب:

شکایت از ستم چرخ نا جوانمردی است

که گوشمال پدر، خیر خواهی پسر است (غ1680ج2ص829)

میرزا محمد علی ماهر متخلص به «ماهر» استاد سرخوش(صاحب تذکره کلمات الشعرا) همنوا با کلیم و صائب و خیام و... گوید:

از فلک نیست اگر بی سرو پا می گردیم

که فلک نیز چو ما بی سر و پا می گردد

(پارسی گویان هند و سند، هرومل سدارنگانی،:ص145)

[16] - بیدل دهلوی در نکوهش و انتقاد از عنقا گوید:

ز خویش گم شدنم کنج عزلتی دارد

که بــــــــار نیست در آن پرده عنقا را (دیوان،ج1: 113)

[17] - واعظ قزوینی:

به زینت در و دیوار نیستــــــم مایل

که نقش خانه من، نقش بوریــــــــا باشد (دیوان:ص 174)

زاهد تبریزی با تأسی از کلیم گوید:

نقشی اگر درست نشیند در این زمان

جــــــز نقش بوریا به تن دردمند نیست (دیوان: ص104)

سلیم تهرانی معاصر کلیم، در نگرش مثبت به نقش بوریا گوید:

در جهاد آرزو آزاد مردان را بس است

ترکش تیری که بر پهلو ز نقش بوریاست (دیوان: ص 55)

[18] - واعظ قزوینی:

بنه ای سرفرازی! پا ز سر ما خاکساران را

ز خاک ره کسی نقش قدم را بر نمی گیرد (دیوان:ص 167)

طغرای مشهدی:

یافتم منزلگه وصل تو جای خویش را

رهبر خود چون نسازم نقش پای خویش را (برگزیده دیوان: ص95)

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 2093 نفر 4058 بار خواندند
رجب توحیدیان (30 /02/ 1395)   | پرستش مددی (06 /03/ 1395)   | فرزانه مظلومی( سبحان) (13 /03/ 1395)   | حسین خیراندیش (22 /03/ 1395)   | معصومه عرفانی (10 /04/ 1395)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا