دلخوش به این دنیامباش
دلخوش به این دنیا مباش ای کزوفا جامانده ای
تنها وبی کس درخودت پنهان شدی وامانده ای
برخیزتنهایی بس است انگیزه ای دیگر بجو
ورنه سپاه درد را بی چندوچون فرمانده ای
خورشیدرا درقلب خود اسکان بده خون گرم باش
مهری چشان برآن دلی کزعاشقی ترسانده ای
بشکن حصار کهنه را از نو به پیرامون نگر
هستند دلهایی که تو بایک نظر لرزانده ای
بامن ستائیهای خویش ازخودمران احساس را
مرغان عاشق پیشه را از باغ گل تارانده ای
با جام ناب همدلی فصلی سلیم آغازکن
عنوان شود که بردلت مهروفا تابانده ای
در غیراین صورت زمان بر آینه (ها) میکند
یعنی که در بیراه ای از غافله؟جامانده ای
پیرنظر (سلیم)
بهار 1402
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 11 خرداد 1402 12:27
درود بزرگوار ا