بسمه اللطیف
وقت سحر باد صبا بوی تو را آورد
بوی خوش امواج گیسوی تو را آورد
بر چشم بنهادم غبار مشکباری را
کز رهگذاران مژده کوی تو را آورد
از خاطره در سرزمین دل قیامت شد
چون یاد قدّ سرو دلجوی تو را آورد
خون شد جگر چون عشق غوغایی تمنای
تیر کمانداران ابروی تو را آورد
گفتم که کاری جویم اما قاب عکس تو
صد قصه از زیبایی روی تو را آورد
مهدی کنون این شعر را بر آن نسیمی خوان
کز ره شمیم یار نیکوی تو را آورد
بازآ به خانه کاین غزل با خویشتن ذکر
مشتاق شیدای دعاگوی تو را آورد
مهدی رستگاری
بیست و یکم شهریور سال یکهزار و سیصد و نود و پنج خورشیدی
تعداد آرا : 6 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 8
امیر عاجلو 25 دی 1399 17:09
مهدی رستگاری 27 دی 1399 10:00
امیر عاجلو 25 دی 1399 17:09
سلام ودرود
مهدی رستگاری 27 دی 1399 10:00
بزرگوارید
امیر عاجلو 25 دی 1399 17:09
درود و سلام موفق و مانا باشید
مهدی رستگاری 27 دی 1399 10:01
سلام و درود
تشکر فراوان از لطف و محبت شما
کاویان هایل مقدم 27 دی 1399 08:58
مژده ای از وصل یار در پس نسیم بهاری
بسیار لطیف و دلکش
مهدی رستگاری 27 دی 1399 10:02
سلام و درود جناب هایل
تشکر می کنم از تشریف حضورتان در این صفحه شعز