بسمه اللطیف
در تغزل
آن گه که نسیم از سر گیسوی تو پیچید
صد بوسه شیرین ز روی ماه تو می چید
خندیدی و عکس تو در آن لحظه پرعطر
شد ثبت و سند وجه دلارای تو گردید
دریا به خروش آمد و پرموج شد از عشق
وقتی به تبسم لب شیرین تو خندید
زد بوسه به پای تو شن ساحل و بی تاب
گردید ز لطف تو و بر خویش بلرزید
آفاق درآن حال پر از روی تو بود و
چشمم به جز عشق تو دگر هیچ نمی دید
زیبایی توفانی تو آمد و می برد
دل را چو پرستو به سر قله امّید
افسوس که آن دلبر رعنای تو مهدی
بگزید ره و شیوه بی مهری و تردید
هر چند جفا کرد در این شعر نمودی
زیبایی آن لحظه جاوید چو خورشید
مهدی رستگاری
سی و یکم فروردین سال یکهزار و چهارصد خورشیدی
بیستم مارس 2021 میلادی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 02 اردیبهشت 1400 10:49
درود بر شما
مهدی رستگاری 02 اردیبهشت 1400 13:49
سلام و درود و تشکر جناب عاجلوی عزیز
کاویان هایل مقدم 04 اردیبهشت 1400 09:28
آفاق درآن حال پر از روی تو بود و
چشمم به جز عشق تو دگر هیچ نمی دید
و حقیقتا چشم عاشق کور است.
مهدی رستگاری 04 اردیبهشت 1400 15:27
سلام و درود و سپاس بیکران جناب هایل عزیز. چشم عاشق همیشه به جمال محبوبش روشن است