بسمه اللطیف
در تغزل
در عشق تو چو پای به میدان گذاشتم
در کار عشق پا به سر جان گذاشتم
من لاف عقل می زدم ای دوست درنگر
دیوانه وار پا به هفت خوان گذاشتم
چون آهوی نگاه تو را دیدم عشق من
سر در پی نگاه گریزان گذاشتم
آهو گریخت، من به هوایش دویدم و
دیوانه وار سر به بیابان گذاشتم
از دور می روی و نگاهت چو می کنم
گویی به چشم پا به گلستان گذاشتم
رفتی دگر نبود مجال معرفی
زین روی سر به کوی غریبان گذاشتم
روزی به رهگذار به تو باز می رسم
با جان خود قرار پریشان گذاشتم
تا باز بینمت به خیال ای عزیز من
با این خیال سر به گریبان گذاشتم
مهدی نصیحتی کنمت خوب گوش گیر
این را برای عبرت یاران گذاشتم
در عشق کوش و یار دلارام را بجوی
تاکید را ببین که فراوان گذاشتم
این شعر را برای غریبان آشنا
چون یادگار خویش به دوران گذاشتم
مهدی رستگاری
شانزدهم تیرماه سال یکهزار و چهارصد خورشیدی
هفتم ژوئیه سال 2021 میلادی
(به بهانه حضور در شب بداهه سرایی گروه ادبی «ادیبانه،»)
دفتر شعر روزگاران
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 17 تیر 1400 23:30
درود بر شما
مهدی رستگاری 26 تیر 1400 13:05
سلام و درود و سپاس بیکران جناب عاجلوی عزیز
کاویان هایل مقدم 19 تیر 1400 13:24
یادمانه هایتان توام با تغزلهای ناب
مهدی رستگاری 26 تیر 1400 13:05
سلام و درود و سپاس بیکران جناب هایل عزیز