بسمه اللطیف
شب بی انتها
در تنگنای ناگزیر کوچههای شهر ما
برپا شده آشوبی از فریادهای بی صدا
در هر دم و هر بازدم در سینه می گیرد نفس
سنگین شده از ریزگرد و دوده اطراف هوا
ابر سیاهی ماه را پوشانده و از پشت آن
نوری نمی تابد دگر بر خانه های غم فزا
در بطن مردم اژدهای معده بیدار است و دل
آتش گرفته از لهیب آتش این اژدها
انبوه سوز و درد طغیان می کند در جان وتن
این دردها و سوزها هرگز نمی یابد شفا
در کام دوزخ غوطه ور شد لحظه های زندگی
مهدی پر از رنج است و درد این داستان و ماجرا
دیوارها در ناله ای خاموش غرقند و چرا
پایان نمی یابد سیاهی شب بی انتها
#مهدی_رستگاری
دهم تیر سال یکهزار و چهارصد و دو خورشیدی
اول ژوئیه سال ۲۰۲۳ میلادی
غزل سرایی گروه ادبی《رویای شاعرانه》
دفتر شعر روزگاران
۸۹۳
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 12 تیر 1402 10:50
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
مهدی رستگاری 12 تیر 1402 11:04
درود و سپاس