شاه در شیراز و ما هر چند دوریم از نظر
با نگاهش این دل شوریده را بخشد ثمر
از سرشک دیده تر سازم ره مقصود خویش
می نوازم از سر شوقش من آهنگ سفر
سینه اش تخت روان است و سرایش ملک عشق
زین سبب سرمست و سرشوریده بنمایم خطر
او به یک لبخند شیرین کرده ما را بیقرار
باید از غیرش کنم در رسم دلداری حذر
چشم زیبا و خمارش عالمی دارد سخن
ارزو دارم شود خورشید در صبح سحر
تا نگاهش را کند سویم دلم را می برد
کیست از کویش برای من دمی آرد خبر ؟
سرو سیمین قد من دارد نشان از شور و عشق
با صبا آرام گیرد گوئیا قرص قمر
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 3 از 5