خیــاط خیال[1] بوسـه هایم...، وَه دوختــــه یک لبـاسِ زیبا
در ذهنِ کبـوتران عاشق...، خوش کرده پَری به سـوی من وا
از شــــوقِ لبان ســـرخ گونت....، وان پیکـــرِ حورگـونِ زیبا
بر تنبک [2] خویش می نـوازد...، آن مطــــــربیِ هَـــزار آوا
توعشـوه گرانه در فراســـــو...، بر سـاحلِ دوش، بُرده ای مو
من بی تو نشسته با غـم خویش...،درگوشــه ی خلوتی و تنـها
غم بی تو به تُرک تازیَ ش شاد،وقتیکه تویی چه جای غم باد؟
در فرقت تو همین سخن بس، در ســـینه چه ماتمی ست بر پا!
طارق چه نشسته ای پریشان...، کاین نکتـه شــنیده ام ز یاران
از دلبـر مسـتِ باده بر دسـت ...،بر خیــــــز و بگیر کام دل را
بداهه
29 شهریور 1394 طارق خراسانی
پ . ن
[1] . "خیاط خیال" ترکیبی زیبا از بانوی پریسکه سرای ایران، سر کار خانم نادری ست
[2] تنبک: در قدیم دف یا دایره کوچک را که چنبر آن از روی و برنج ساخته می شد خمبک یا خنبک می گفتند و دست به هم زدن را با وزن و اصول برای اظهار مسرت وسرور نیز مجازا جمبک می گفتند.
گمان می رود خم یا رویینه خم را که در روزگار کهن ایران از روی می ساختند و در جنگها به کار می بردند نیز خمبک یا تنبک هم می گفتند.
بعدها آن را با تغییراتی به صورت کوچکتری ساخته و در مجالس عیش و طرب از آن استفاده کرده اند و آن را خمک یا خمبک گفته اند زیرا خمک یا خمبک مصغر کوچک شده خم و خلب است بنابراین روئینه خم که شاید شبیه به تاس بوده کوچک کرده و تغییراتی مناسب مجلس در آن داده اند و به آن نیز خمبک و تنبک گفته اند و این در واقع مادر تنبک یا ضرب امروزی است و پس از تکامل به صورت تنبک یا دنبک،ضرب کنونی در آمده و به همین نام شهرت یافته است.
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 32
سمانه تیموریان (آسمان) 31 شهریور 1394 01:17
طارق چه نشسته ای پریشان...، کاین نکتـه شــنیده ام ز یاران
از دلبـر مسـتِ باده بر دسـت ...،بر خیــــــز و بگیر کام دل را
به به
سلام و درود بیکران
چه کردید استاد
این بداهه است ؟
واقعا دلمریزاد . شاهکار آفریدید بسیار دلنشین و زیبا ست
طارق خراسانی 31 شهریور 1394 05:16
سلام بر سمانه عزیزم
یار همیشه همراهم
نور چشمم
سپاس بی حد از همراهی و محبت همیشگی شما نازنین خدا
در پناه رب العالمین
سمانه تیموریان (آسمان) 31 شهریور 1394 01:17
امیرحسین مقدم 31 شهریور 1394 04:01
عرض سلام و ادب و احترام .
خوبید جناب طارق بزرگوار.
شعرتان خواندنی بود و دلنواز. دست مریزاد
واما یک پرسش. هرچه در ذهن خود گشتم
جایی که ترکیب حورگون را دیده باشم یادم نیامد.
آیا این ترکیب را که خودتان ساخته اید یا پیشتر استفاده شده ؟
البته ترکیب قشنگی است.
به هر روی خوشوقتم از خواندن کلامتان
برقرار و برمدار باشید .
طارق خراسانی 31 شهریور 1394 05:08
سلام و درود بر حضرت امیری عزیز
خوشحالم شما شاعر فرهیخته را در کنار خود دارم
در خصوص سوال حضرتعالی باید گفت بنده ترکیب پیکر حورگون زیبا را تا به حال جایی ندیده و نخوانده ام ....
در فارسی این واژه به تنهایی یا به صورت مرکب (مثلا حورعین) و گاه با افزودن یای نسبت، غالباً به معنای مفرد به کار میرود. نیز با افزودن علامت جمع فارسی در آخر حور و حوری، واژههای حوران و حوریان ساخته میشود. همچنین واژه حور در اشعار و متون فارسی در ترکیب با واژگان دیگر (مثلا حورپیکر، حورزاد، حورسرشت، حورلقا، حورنژاد، حوروش، حوردیس) برای وصف زنان زیبارو به کار رفته است.
پیکر حور گون به معنای مانند پیکر دوشیزگان بهشتی ست... و چون حور مشتق از حَوَر است که احتمالاً به معنای سفید از آرامی وارد زبان عربی شده است و لذا پیکر حور گون "پیکر سفیدگون" یا همان :مانندسیمین تن " فارسی ست.
سپاس از حضور پر مهرتان
در پناه حق شاد زی
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 31 شهریور 1394 14:48
درودهااااااااااااابراستاد والامهر،دّرافشان وگهراندیشه.مهربانم! یک ترکیب که هیچ! همه اشعارم تقدیم شما، کاش قابل تقدیم بود! استاد عزیزکاش این شعر زیباتون به این کمینه تقدیم میشد چون اسم بنده "حوری" ست.بسیار محظوظ شدم از سرایش دلنشینتون.
طارق خراسانی 31 شهریور 1394 15:08
سلام وبس درود بر حوری خانم عزیز
بله این شعر در حقیقت تقدیم به شماست
آغاز شعر با ترکیب زیبای خیاط خیال شما آغاز می شود و حقیقتش همین ترکیب بی نهایت دلنشین عامل پیدایش این غزل شد و اکنون رسماً این غزل را به بزرگ بانوی شعر پریسکه سرزمینم تقدیم می کنم...مبارک شما نازنین شاعر فرهیخته....
سپاس از حضور پر مهرتان
در پناه خدا شاد زی
بهناز علیزاده 31 شهریور 1394 16:16
سلام بابایی گل مهربانم تقدیمی بسیار نفیسی است مبارک بانو بالسین باشه بزرگمهر دستتون درد نکند
نویسا و شاد باشید
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 31 شهریور 1394 21:55
سپاس وافر از شعر زیبایتان بنده این شعر را روی چشمانم میگذارم اگر" ننشیند خار مژگونوم به پایش"ودرجداره قلبم حک میکنم واگر اجازه بفرماییددرقسمت تقدیمیهای کتابم چاپ میکنم .مجددسپاس
طارق خراسانی 01 مهر 1394 08:18
با سلام مجدد
تقدیم شماست
پس اختیار هر کاری با این هدیه ی ناقابل را دارید
در پناه خدا دلی آرام و سر شار از شادی برای تان آرزومندم
دانیال سمیعی 02 مهر 1394 02:28
مبارکها باد
بهناز علیزاده 31 شهریور 1394 16:14
سلام حوری بانوی گلم مبارکتون باشه به به ...،،،، .......،
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 31 شهریور 1394 21:58
سلام نازنین گلم وسپاس از مهرپویایتان
بهناز علیزاده 31 شهریور 1394 16:12
درودهااا بر استاد گرانقدرم بسیار عالیست
..........،، قلمتان نویسا و دلتان شاد
درپناه خدا
طارق خراسانی 31 شهریور 1394 17:24
سلام بر عزیز بابا
سپاس از محبت های بی شائبه و بسیارت
و ممنونم از حضور پر مهرت
در پناه خدا شاد و تندرست باد دختر گلم ...آمین
دادا بیلوردی 31 شهریور 1394 16:39
درود بر جناب طارق بزرگوار
محظوظ گشتم از احساس زیبایتان
طارق خراسانی 31 شهریور 1394 17:26
سلام بر دادای عزیز
تابستان دیگر تمام شده و پاییز و فصل مدارس و دوستان در گیر فرزندان عزیزشان
امیدوارم هر کجا هستید شاد و تندرست باشید.
سپاس از حضور گرمتان
یاعلی
محمد رضا محمودی 31 شهریور 1394 17:17
غزل زیبایی بود استاد قلمتان مانا
طارق خراسانی 31 شهریور 1394 17:27
سلام و درود
سپاس از نظر صائب و پر مهرتان
در پناه خدا شادزی مهربان
طلعت خیاط پیشه 31 شهریور 1394 21:21
استاد طارق ارجمند
درود بر شما خواندم و آموختم .قلمتان سرسبز و دلتان بهاری باد.
بداهه تقدیم شما
منکه عمری همه شب در تب ِتو سوخته ام
دم بدم شعله ور از عشق ِ تو افروخته ام
طارق خراسانی 01 مهر 1394 08:13
سلام و درود بر سرکار خانم خیاط پیشه عزیز
من که عمری همه شب در تب ِتو سوخته ام
دم به دم شعله ور از عشـــق ِ تو افروخته ام
...
من هم اینگونه به یادت همه شب تا به سحر
منتظر...، چشم امیــــدم که به در دوخته ام
سپاس از حضور پر مهرتان بانو
در پناه خدا شاد زی
اله یار خادمیان 01 مهر 1394 06:01
سلام و درد و استاد نظری برای این غزل شما گذاشته بودم
نمی داتم ثبت نشده یا اینکه به عللی شما حذفش کرده اید
طارق خراسانی 01 مهر 1394 08:07
سلام بر حضرت استاد
مولای طارق
جانم فدایت
ثبت نشده قربان
تازه اگر ناسزا هم می گفتید حذف نمی کردم چون:
از دوست هر چه رسد خوش است خواه شکر باشد گاه زهر...
سپاس از حضور گر متان
در پناه حق
طارق خراسانی 01 مهر 1394 08:14
خواه زهر
اله یار خادمیان 02 مهر 1394 22:32
باسلا م مجدد استاد ارجمندم با اجازه ی شما از انجاکه فرموده اید فالبداهه می باشد چار
بیت اول را با کمی دستکاری تقدیم حضورتان میکنم همانطور که قبلن عرض کردم یک بار نظرم را
گذاشتم فکر کردم نا خوشایند بوده شما حذف فرموده اید
اگر ناخوشایند افتاد جسارتم را به بزر گواری عفو فر مایید
خیاط خیال بوسه هایم پوشیده به تن لباس زیبا
در ذهن کبوترا ن عاشق پرواز کنان بدون پروا
از شوق لبان سرخ گونت دلباخته گشته حور سیما
با تنبک خویش می نوازد مطرب غزل هزار آوا
اله یار خادمیان 02 مهر 1394 22:29
باسلا م مجدد استاد ارجمندم با اجازه ی شما از انجاکه فرموده اید فالبداهه می باشد چار
بیت اول را با کمی دستکاری تقدیم حضورتان میکنم همانطور که قبلن عرض کردم یک بار نظرم را
گذاشتم فکر کردم نا خوشایند بوده شما حذف فرموده اید
اگر ناخوشاین افتاد جسارتم را به بزر گواری عفو فر مایید
خیاط خیال بوسه هایم پوشیده به تن لباس زیبا
در ذهن کبوترا ن عاشق پواز کنان بدون پروا
از شوق لبان سرخ گونت دلباخته گشته حور سیما
با تنبک خویش می نوازد مطرب غزل هزار آوا
طارق خراسانی 03 مهر 1394 05:41
سلام حضرت خادمیان عزیزم
تصدقت
خودتان مستحضرید طارق عاشق نقد است و دست بوس آن دستانی که قلم نقد به دست می گیرند و شعر و ادب را رشد و وارتقاء می بخشند...
در این بیت حضرتعالی:
از شوق لبان سرخ گونت دلباخته گشته حور سیما
با تنبک خویش می نوازد مطرب غزل هزار آوا
مطرب با تنبک چگونه می تواند غزلی مانند آوای بلبلان بسراید؟!! اصلن سرودن با اجرا کرده آهنگ فرق می کند...
و اما چرا الان با سازهایی چون ویلن و اْرگ و امثالهم صدای بلبل را می توان نواخت اما با ضرب امکان پذیر نیست...
در پناه خدا شاد و موفق باشید
اله یار خادمیان 03 مهر 1394 22:51
سلام و درود بر شما استاد ارجمندم عرض کردم جسارتم را ببخشید باز هم
اما استادشما هزار را مرغ هزار در نظر گرفته اید
بنده آنرا به حساب عدد هزار آورده ام یعنی مطرب مینوازد و باهزارآهنگ
غزل می خواند در این جا نوازنده و غزلخوان یک نفر است که آنهم همان مطرب است
در ضمن به حسب الامر شما امروز یک مثنوی
برای افتتاح سایت شما سرودم که بعد از ویرایش کامل در هر زمان
که امر فر مایید تقدیم خواهم کرد
از خداوند تو فیق شما را خواهانم
طارق خراسانی 03 مهر 1394 05:50
به این بیت دقت بفرمایید:
از شــــوقِ لبان ســـرخ گونت....، وان پیکـــرِ حورگـونِ زیبا
بر تنبک [2] خویش می نـوازد...، آن مطــــــربیِ هَـــزار آوا
از شوقی که در دل دارد با تنبک خود می نوازد کی؟ آن مطربی که آوایش مانند بلبل است یعنی این مطرب ضمن آنکه تنبک می نوازد خواننده ی خوبی هم هست...
دانیال سمیعی 02 مهر 1394 02:26
یا حق مدد
سلام
در ایام جوانی حدود ۲۳ سالگی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته من شد و سرانجام در خانهای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: رجبعلی! خدا میتواند چندین دفعه تو را امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده، به خاطر خدا صرف نظر کن، سپس به خداوند عرضه داشتم:
خدایا! من این گناه را برای تو ترک میکنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن.
آنگاه دلیرانه، همچون یوسف (ع) در برابر گناه مقاومت میکند و از آلوده شدن به گناه اجتناب میورزد و به سرعت از دام خطر میگریزد، این کف نفس و پرهیز از گناه، موجب بصیرت و بینایی او میگردد، بگونه ای که به گفته برخی دیده برزخی او باز میشود و آن چه را که دیگران نمیدیدند و نمی شنیدند، میبیند و میشنود، به طوری که برخی اسرار برای او کشف میشود.
خیلی راحت میشه گناه نکرد وخدایی شد . روزی که گناه نکنیم عیداست پس هرروزتون عید وعیدتون هم مبارکها. ..................................درویش
طارق خراسانی 03 مهر 1394 05:47
با سلام و درود
کامنت زیبا و پر محتوایی ست
در پناه خدا
سلیمان حسنی 03 مهر 1394 19:09
سلام استادگرامی:مثل همیشه عالی است.دلتون شادوتنتون به دورازبلاباد.