ناله می کرد اسیری پسِ دیوارِ بلند
قصه ی بی خبری خواندن تان تا کی و چند؟
ای ستم پیشه ی جبار، چه کردی؟ هیهات
دیده ای قهر خداوند و نمی گیری پند؟
بند بندِ بدنم را غم نامردی سوخت
آنچه را بر تو روا نیست به مردم مپسند
تا چنین فاجعه در خانه ی ما بر پا شد
دوستان آه برآورده و دشمن خرسند
شرق و غرب اند کنون دشمن ابنای بشر
آن دو در فتنه و آشوب، هوادار همند
فکرِ آنی که تو را دیو به شادی ببرد؟
بشنو از من که چنین فکر چرند است و پرند
پدرم گفت: الهی پسرم پیر شوی
دلخوشی نیست چه سودی ست در این عمر بلند؟
تا نخندند بر افتادگی ات مردم ِشهر
دوستی پیشه کن و عشق، به افتاده مخند
مال و احوال خوشت باد مبارک، اما
معرفت دُرِّ گرانی ست، به هرکس ندهند
قوافی آگاهانه انتخاب شده اند
1363 مشهد - ویرایش اخیرن صورت پذیرفته است.
طارق خراسانی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 8
محمد جوکار 30 اردیبهشت 1395 01:09
درودت باد استاد خراسانی عزیز
خرسندم که اولینم در خوانش غزلی زیبا از طبع و احساس سرشارتان
قلمتان نویسا و مهرتان مانا
طارق خراسانی 09 خرداد 1395 19:43
سلام و درود
تا تو هستی ببرم لذت از این زیستنم
تصدقت
سپاس جناب جوکار عزیز و مهربان
در پناه خدا...........................................................................
علیرضا خسروی 30 اردیبهشت 1395 10:52
بسیار زیباست
درودها استاد گرامی
طارق خراسانی 09 خرداد 1395 19:44
سلام ودرود
سپاس و تشکر
حسن کریمی 30 اردیبهشت 1395 13:46
بسیار سروده نغز وپر محتوائیست جناب خراسانی درود بر شما
طارق خراسانی 09 خرداد 1395 19:44
سلام و درود
سپاس و تشکر استاد
محمدصادق رفیع 01 خرداد 1395 03:01
سلام باباجان.
حالتون چطوره؟
شکر خدا دوباره پیداتون کردم. به صفحه منم سری بزنید.البته من تازه اومدم تو
سایت.امیدوارم از شعرم خوشتون بیاد.
واقعا خوشحالم که دوباره میتونم کنارتون باشم و کلی چیز یاد
بگیرم ازتون.
خیلی دوستون دارم.
شعرتون خیلی خوب بود.
دوستون دارم.همین
طارق خراسانی 09 خرداد 1395 19:45
سلام عزیز جان
سپاس و تشکر