آن که شاعر می شود زخم فراوان دیده است
سردی سرمای سوزان در زمستان دیده است
کی بداند نعمت آب ،آن که در ساحل بُوَد
قحطی آب در کویر خشک سوزان دیده است
آتشی که شعله ور هست در وجود شاعران
تیغ برنده به دست مرد چوپان دیده است
گه می سوزد گهی خاموش بُوَد در گوشه ای
حلقه ی زنجیری را بر درب زندان دیده است
چون غم عالم به قلب شاعران مسکن نمود
خانه بر دوش فقیر و مستمندان دیده است
چهره ی آن کودک طفل یتیم خسته را
آن به چشم هنگام طوفان در بیابان دیده است
دوست دارد تا بیاید حامی درماندگان
انتظار میزبانی را به خوبان دیده است
کس نگوید شاعری دین را به دنیا دادو رفت
کاخ ویلا را کجا بر ابر و باران دیده است
وصف شاعر را نکردم تا دهد مزدی به من
ناظم این وصف و صفت در جمع یاران دیده است.
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 07 اسفند 1399 12:17
.مانا باشید و شاعر
کاویان هایل مقدم 07 اسفند 1399 20:54
زیبا گفتید از دل سوخته شاعر
احسنت
حسین خیراندیش 09 اسفند 1399 19:59
درود
سپاس از حضور سبزتان