اگرچه از غزل عاشقانه بیزارم
نمیشود ننویسم که دوستت دارم
نمی شود ...نه.... به این اعتراف مجبورم
تو خودپسندی و من عاشقی خودآزارم
تویی که مثل شکوه غریب یک پیچک
نشسته ای به تن بی قرار دیوارم
ومن ...که جنس نگاهم رهایی محض است
چقدررررر در شب اندوه تو گرفتارم
شبیه عقربههایی که از زمان سیرند
به دور ساعت عشق تو روی تکرارم
عجب تناقض بی رحم و خانمانسوزی
میان آتشم و عاشقانه میبارم
مریم ناظمی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 20 خرداد 1399 15:28
درود بر شما
مینا یارعلی زاده 20 خرداد 1399 15:35
خیلی زیباست بانو و بسیار دلنشین
قلمتان در اوج گرامی
منصور آفرید 20 خرداد 1399 23:31
با درود بسیار زیبا و دلنشین
کرم عرب عامری 21 خرداد 1399 01:40
آفرینها آفرینها