می نشینم روی بامت بی محابا مثل قبل
دوستت دارم ببین! دیگر نه اما مثل قبل
در مرام ما کبوتر پیشگان وابستگیست
دل نمی بندیم بعد از پر زدن ها مثل قبل
هی نپرس از من چرا مثل گذشته نیستی
توخودت هستی پراز احساس آیا مثل قبل؟؟
مبتلای لالمَرگی های مزمن گشته ایم
روبه روی هم پُراز ماییم و تنها مثل قبل
سینه ام آبستن یک قرن بی بارانی است
یا ببار و یا بباران ابرها را مثل قبل
می زنم دل را به دریا تا فراموشت کنم
می دهد پس قلب من را، موج دریا مثل قبل
مریم ناظمی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 8
امیر عاجلو 16 اردیبهشت 1400 02:26
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
علی معصومی 16 اردیبهشت 1400 04:06
محمد مولوی 16 اردیبهشت 1400 10:35
کیوان هایلی 16 اردیبهشت 1400 12:23
درودها بر شما بانو
زیبا سرودید
محمد رضا درویش زاده 16 اردیبهشت 1400 17:09
بسیار زیبا
محمد خوش بین 16 اردیبهشت 1400 21:05
درود بر شما بسیار زیبا و شیوا
کاویان هایل مقدم 18 اردیبهشت 1400 09:42
بانو ناظمی گهراندیش
اما شعرهایتان هیچگاه مثل قبل نیستند
هر روز شیواتر از قبل
پژمان خلیلی 22 اردیبهشت 1400 21:38
عالی عالی عالی