از یک شب تاریک می آیم
در من نگاهی ساده حیران بود
احساس من گاهی تکان می خورد
آن شب که دریا هم گریزان بود
مثل سکوت اردکی در آب
در خلسه ی تجرید می مردم
بین تمام اهل آبادی
هرشب نهیب تازه می خوردم
او رفت و باران از رمق افتاد
دریا درونم راه می افتاد
من ماندم و یک آسمان گریه
هر روز بر اشکم امان میداد
قلبم تلاطم می کند هر شب
دریای احساسم پر از موج است
او شعر دریا ی نگاهم بود
زیباترین گلواژه ی اوج است
هرشب غزل میخواندم انگار
جاپای باران هم پر از شعر است
در جای جای کوچه های شهر
سر شانه های غم پر از شعر است
حالا پر از احساس بارانم
رمز " پرستش " گریه ای سیر است
قلبم شکسته زار می گرید
در حسرت یک لحظه تکثیر است
پایان قحطی های پی درپی
لبخند جزر و مد دریاهاست
باران بیا اینجا دلم تنگ است
تنهاترین تنهاترین تنهاست
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۸.۰۲
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
طارق خراسانی 05 آبان 1395 17:25
سلام و درود
اشعار زیبای شما انسان را دگرگون می کند
وقتی این چهار پاره های زیبای تان را می خواندم هر پاره اش قلبم را فرو می ریخت
خیلی کارهای خوب از شما دیده ام این یک اثر عجیب حال و هوای خاصی دارد آدم را از خود بی خود می کند و معنی شعر خوب هم همین است.
اصلا تعریف شعر این است.
کم کم دارید اسطوره می شوید و چه خوبست یک بیوگرافی کامل از شما داشته باشیم تاریخ بی صبرانه منتظر اعلام ظهور شماست.
شما و خانم غزل آرامش دو بال شعر امروز ایران هستید . پروازتان ... اوج تان مبارک
با اجازه ی شما این اثر بی نظیر را در وبلاگ ماه خراسان نمایش دادم .
در پناه خدا شاد زی
پرستش مددی 06 آبان 1395 22:02
درود جناب استاد خراسانی گرامی
از لطف شاگرد نوازی تان سپاسگزارم و از اغراقی که نسبت به بنده نمودید من هنوز اول راهم و هنوز خیلی راه مانده تا بتوانم خودم را کسی حساب کنم
شما به من خیلی لطف دارید سپاسگزارم