شبی که آبی این آسمان به نامم شد
تو ماه بودی و بوسیدنت حرامم شد
بهار در تن تو از شکوفه می خندید
وعشق تو سبب بسط انسجامم شد
پرنده از نفست مثل بغض می بارید
شبی که لهجه صد آسمان بکامم شد
به اعتبار غزلهای خسته ی چشمت
جهان عشق در آغوش احترامم شد
شکوه زهره ترین قبله را " پرستش " کن
که قبله گاه غزل صرف اهتمامم شد
برقص رقص تو در آسمان بی خورشید
شکوه اوج غزلخوانی کلامم شد
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۸.۰۵
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 6
محمد جوکار 13 آبان 1395 00:32
همیشه درود
بسیار زیبا و دلنشین خواندم اثر سراسر شیوا و نغزتان را
عشق و شادی و امید مهمان همیشگی احساس تان
پرستش مددی 14 آبان 1395 02:55
عرض ادب و احترام
سپاسگزار مهر همیشگیتان هستم استاد جوکار گرانقدر
پایدار باشید
حمیدرضا عبدلی 13 آبان 1395 07:09
با سلام بانو بسیار عالی
پرستش مددی 14 آبان 1395 02:56
عرض ادب جناب آقای عبدلی
سپاسگزارم
طارق خراسانی 13 آبان 1395 08:43
سلام و درود
غزل نغز و زیبا و بسیار نو شما را خواندم و افتخار می کنم از خوانندگان اشعار آن شاعر بزرگ و کم نظیر می باشم
در پناه خدا شاد زی
پرستش مددی 14 آبان 1395 02:58
عرض ادب و احترام استاد خراسانی بزرگوار
سپاسگزارم از لطف همیشگیتان
برقرار باشید گرامی