کور کرده است مرا هر غزل از خنده ی تو
واقعن آینه هایند فقط بنده ی تو ؟
خوبی و پاکی احساس فقط خصلت توست
نازکی , پاکدلی , عشق برازنده ی تو
روبرویت نفسم در نفست می چرخد
چشم ما ساده رسیدند به آینده ی تو
شاعری سوخته از نسل بهارم که چنین
مانده در وصف تو و شوکت پاینده ی تو
تو بهاری تر از آنی که غزل گل بکند
عشق تقدیر بهارست و نماینده ی تو
تا " پرستش " نکنی عشق به سامان نرسد
در نگاهت شده خورشید غزل بنده ی تو
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۹.۲۴
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
محمد شیرین زاده 02 دی 1395 05:35
غزل نابی بود درود
محمد جوکار 03 دی 1395 01:58
بخدا طرح لطیفی ست غزلخنده ی تو
دل من اول بازی شده بازنده ی تو
صحبت رهگذر کوچه ی بن بست غزل
دست کوتاه من و شعله ی تابنده ی تو
به تو دستم نرسید و شب یلدا آمد
باز هم دلهره ی عاشق جوینده ی تو
اشک را با غم خود زمزمه کردم امشب
تو همان شمعی و من دود پراکنده ی تو
عشق با وسوسه اش سیب نگاهت را چید
عاقبت من شدم حوای سرافکنده ی تو !
=========================
درودها بر مهربانو مددی عزیز
هر غزل می خوانم از تو ، واژه ها گل می کند
خرسندم که هستید و میخوانمتان
و خوشحالم که میهمان احساس ناب و اندیشه ی دلنشین تان هستم
قلمتان رقصان و مهرتان جاویدان