دل به دریا بزن که این ساحل
در تکاپوی موج ها امن است
در تلاطم نمی شود فهمید
راه طوفان چقدر نا امن است
راه سبز رسیدنم بند است
آبراه خیال من بن بست
شعر گاهی نمی دهد به کسی
قدرت هضم زخم های شکست
باد می پیچد از کرانه ی درد
قسمت موج خشم طوفان است
بلم افتاده در تن گرداب
آخر این چکامه عصیان است
بلم افتاده در سراشیبی
آب در خشم باد غوطه ور است
کوسه ها ساکنان طوفانند
در مسیری که باد دربدر است
مرغهای اصیل دریایی
ظاهرن عرشه عرشه می غرند
سرزمین سرزمین پر از شعرند
شاخه شاخه مرا نمی بٌرّند
بلم از آه عشق افتاده
ساحل اما سکون سکون ساکت
بی " پرستش " نرو که دریا هم
کرده پای تو را ، مرا ثابت
بنشین صبر کن که برگردم
شعر من از ادامه افتاده است
آخرین سطرهای شعر من است
اشک من روی نامه افتاده است
پرستش مددی
۱۳۹۵.۱۱.۲۱
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
محمد جوکار 19 اسفند 1395 23:54
"باد می پیچد از کرانه ی درد"
واژه ی تلخ من ، ترانه ی درد
اینهمه دلهره ، که کافی نیست!
دفتر شعر من بهانه ی درد
قصه ی تلخ بیقراری ها
وحشت از گریه شبانه ی درد
اضطرابی که بر دلم افتاد
التهاب من و زبانه ی درد
شاید این شعر آخرین غزل است
واپسین وداع صادقانه ی درد
میروم بی تو سوی طوفان ها
سوی گرداب ظالمانه درد
==============
درودت باد مهربانو مددی فرهیخته
خرسندم که باز هم چهارپاره ای نغز و ناب و الهام بخش از اندیشه و قلم توانایتان میخوانم.
رقص قلمتان پایدار
فرزانه اختری 23 اسفند 1395 17:43
سلام
فرزانه اختری 23 اسفند 1395 17:45
سلام
قاسم پیرنظر 26 اسفند 1395 21:48
سلام وردودتان باد گرامی بانو مددی بزرگوار احسنت بسیار زیبا و دلچسب لذت وافر بردم دستمربزاد
ایامتان شاد و پیشاپیش سال نو مبارکتان باد .....