می خواستی حماسه ی سبز زمین شوم
پشت شکوه خنده ی تو شب نشین شوم
آتش نخواست در پس خاکستر خودم
زخم کبود شعله به روی جبین شوم
حتا به جای حسرت یک عمر عاشقی
با شعرهای تلخ خودم هم نشین شوم
از بس غزل سرودم و از عشق دم زدم
بایدبه بغض خسته ی شعرم عجین شوم
دنیا نخواست با تو به دریا سفر کنم
دریا نخواست ملعبه ی زخم کین شوم
در معبد "پرستش" لبخند آفتاب
قربانی قبیله ی اصحاب دین شوم
#پرستش_مددی
۱۳۹۷.۰۶.۰۶
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
علی معصومی 27 اردیبهشت 1399 14:16
☆☆☆☆☆