میان این همه غمخانه بغض من گیر است
هوای شهر غزل های من نفسگیر است
سکوت مامن دلهای خسته از بغض است
همیشه خواب غزل مستحق تعبیر است
برای رفتن از این شهر عزم او جزم است
سزای مرد مسافر دو حلقه زنجیر است
مرا به حکم نگاه کبوتران بردند
به اوج قاف نگاهی که از خودش سیر است
غروب جاده دلدادگان حضرت عشق
مسیر غربت غم های نیمه تاثیر است
تو میروی و غمت آسمان برانداز است
همیشه خصلت طوفان به چنگ تقدیر است
"پرستش"ت نکند پس چرا نفس بکشد
پرنده ای که رسیدن برای او دیر است
#پرستش_مددی
۱۳۹۷.۰۷.۱۱
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
فاطمه گودرزی 11 اردیبهشت 1399 19:17
علی معصومی 27 اردیبهشت 1399 14:12
☆☆☆☆☆