دلم چگونه به دستت گرفتی و بردی
به هر طریق که بوده مرا تو آزردی
کسی که خواست تورا زنده در دلش دارد
هزار جور بهانه برایش آوردی
جواب هیچ ندادم چرا که می دانم
چه زود رنجی و خیلی ظریفی و تردی
ببین وقایع گیتی به هم گره خورده است
اگر بدی بکنی پشت بند آن خوردی
گمان نکن که جهان تا ابد همین گونه است
همین که چشم به هم برزنی تو هم مردی
دل شکسته ی ما دست کم نگیر رفیق
جهان به هم بزند با وجود این خردی
چه بد تمام شده آشنایی ما امروز
تو با لجاجت خود پای پیش افشردی
میان بازی ما تو زدی و من خوردم
ولی چرا دل من را ربودی و بردی
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 2
حمیدرضا عبدلی 01 امرداد 1396 06:28
باسلام جناب جعفری بسیارزیبا
میرعبدالله بدر ( قریشی) 06 امرداد 1396 14:26
سلام و درود بر شما شاعر فرزانه
زیبا و دلنشین بود
برقرار باشید.