جامانده از قطار سفر ، گریه می کنم
با رفتنت بدون خبر ، گریه می کنم
از ابتدای لحظه ی بی انتهای درد
تا خنده های زود گذر گریه می کنم
با ناله های باد در آغوش پنجره
با جیر جیر خسته ی در گریه می کنم
ای باغبان کجای جهانی ؟ بیا ببین
همپای ضربه های تبر گریه می کنم
در قاه قاه گوش خراش کلاغ ها
با خاطرات شانه به سر گریه می کنم
دنبال یک نشان که مگر باز هم تو را ....
این شهر را نفر به نفر گریه می کنم
این اشک ها کفاف دلم را نمی دهند
حق دارم اینکه خون جگر گریه می کنم
دیگر نگو که گریه سزاوار مرد نیست
راهی نمانده است اگر گریه می کنم
منصور یال وردی
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 19
حمیدرضا عبدلی 26 خرداد 1395 18:52
با سلام جناب یال وردی بسیار خوب سروده اید موفق باشی
منصور یال وردی 27 خرداد 1395 16:59
درود بر شما ممنون از نظر خوبتون
دادا بیلوردی 26 خرداد 1395 21:53
درود بر دوست عزیزم منصورخان بزرگ
بسیار عالیست
آفرین
منصور یال وردی 27 خرداد 1395 16:59
ممنونم بزرگوار
ارادتمند
حسن کریمی 26 خرداد 1395 22:12
جناب یال وردی غزلی بدیع ونغز ازشما انهم چند بار خواندم ولذت بردم درود بر این قریحه روان
منصور یال وردی 27 خرداد 1395 17:00
درود بر جناب کریمی عزیز
لطفتان مستدام
طارق خراسانی 26 خرداد 1395 23:54
سلام و درود
غزلی بسیار روان، محکم و فاخری را از شما خواندم
خانم منصوره یال وردی هم یکی از شعرای برجسته ی کشور می باشند نمی دانم با ایشان نسبتی دارید یا خیر.
در پناه خدا ...................................................................
منصور یال وردی 27 خرداد 1395 17:02
درود بر شما بزرگوار
فکر میکنم منظورتون خانم صفورا یال وردی باشند
بله ایشون خواهرم و استادم هستند
طارق خراسانی 28 خرداد 1395 15:17
سلام و درود دوباره
بله صفورا خانم بزرگوار شاعر بی مانند زمانه که واقعا به وجودشان افتخار می کنم .
غزلی از ایشان را تضمین کرده ام که تقدیم نگاه مهربانتان می شود:
1
دلم آن نشئه ی غوغای سحر می خواهد
تا لبِ بام لبـت، بوســـه سـفر می خواهد
این کــرامت همه از اهـل نظر می خواهد
شب سـردیست، دلم دیده تر می خواهد
دلِ آشـفته ی مـن از تو خبــر می خواهد
2
گــرچـه دارد لبِ فنجان پُـر از قهوه ترَک
نوشـم آن باز به یاد تو...، بِه از مـــاهِ فلک
کــودکِ طبــعِ هنرمنـدِ من اینک به مَحَک
قهـوه و شـعـر و خیـال تـو و این باد خُنـَک
باز لبخـند بزن ، قهـــوه شِـــکر می خواهد
3
جامِ پُر بوســه من هســت زِ شـوقت لبریز
شـده دل عاشــق و بر پای تو آرد جـان نیز
بی کســانیم و خـزان در رَه و آنم خون ریز
امشــب آبســـتنم از تـو غـزلی شـور انگیز
باخبـــر باش که این طفـــل پدر می خواهد
4
دانـم آخـر...،که به خـاک تـنِ من می رویی
ای گـل آوازه...، گـل پَـرپَـر خــود می بویی
در پی عشــق بُدَم...، حــــال که دیدم اویی
غــارتم کرده ای و خنـــده کـنان می گویی
صیـد دل از کف یک سنگ، هنر می خواهد؟
5
راهِ سختی ســـت که دل میرود آن را با سر
ســـفرِ عشــــق و به پایانِ رَهَش باد خطــر
طارق و دختــرِ صحــرا و ز این عشق حذر؟
ترس در جــام دلـم ریخت، در این راه اگر
یادم آمـد، ســفرِ عشــق، جگــر می خواهد
مخمس با تضمین از غزل زیبای خانم صفورا یال وردی
23 تیر 1393 طارق خراسانی
در پناه خدا ......................................................
منصور یال وردی 30 خرداد 1395 13:07
درود بر شما . ممنون از ارسال شعر زیباتون . لذت بردم بزرگوار و حتما به نظر خواهر خواهم رساند ....
محمد جوکار 27 خرداد 1395 00:33
درود و خیر مقدم به شما دوست فرهیخته
مقدمتان گلباران
به انجمن مهر " شعر ایران " خوش آمدید
منصور یال وردی 27 خرداد 1395 17:02
سپاسگزارم جناب جوکار
طلعت خیاط پیشه 27 خرداد 1395 09:37
احسنت بر شما زیبا سروده اید
منصور یال وردی 27 خرداد 1395 17:03
درود بر شما
ممنون از لطفتون
مریم شانظری 27 خرداد 1395 09:53
عالی بود منصور عزیز
منصور یال وردی 27 خرداد 1395 17:04
ممنونم مریم جان .... عالی حضور تو اینجاست
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان) 28 خرداد 1395 00:21
درودتان باد
بسیار دلنشین و موزون و سر شار از احساس
واقعا لذت بردم
علی اصغر اقتداری 28 خرداد 1395 18:15
درود بر شما
غزل جان دار ومحکمی بود اما در پیشانی غزل وقتی گفته اید
جامانده از قطار سفر گریه می کنم
سفر حشو است چرا که قظار را برای سفر کردن وبه سفربردن ساخته اندحیفم آمد غزل به این خوبی همین عیب کوچک را داشته باشد
منصور یال وردی 30 خرداد 1395 13:04
درود بر شما بزرگوار
ممنون از وقتی که صرف کردید و نکته بجا
در ادیت مجدد این بیت به صورت زیر تغییر کرد
از درد انتظار و سفر گریه می کنم