ازآن روزی که دل کندم ز دل دل ازبرم رفت
شبی بار سفر بست جان من از پیکرم رفت
دارالجنون
اگردارالجنونم می برند امشب به جرم عاشقی بانو
چه باکم باشد آخر منکه خود دیوانه ای بودم
غم
دست بردار تو ای پنجه ی غم از سر من
که دل از روز ازل خوردن خون کارش بود
خشت
اگر خشتی بسازد این جهان از خاک من روزی
نمی ماند به جای خود فرو ریزد به یک آنی
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
محمد جوکار 23 تیر 1396 04:21
درودت باد مهربانو عرفانی عزیز
و آفرین بر رقص زیبای قلمت
معصومه عرفانی 23 تیر 1396 07:45
سلام استاد جوکار بزرگوار
ممنونم از شما زنده باشید