اگر عمری به تو گفتم رازم
همه دردو همه سوزو گدازم
برای همدلی بود هم نوایی
زدی زخمه شکسته کهنه سازم
خاطره
به روی بوم خاطره نشته این کبوترم
ببین طنین خسته اش بکش تو در برابرم
قلم رسد که ناله اش بعرش ای فلک چرا ؟
نهان نکن توبال او که جان بده به این پرم
گریه
صدای گریه ام طوفان به پا کرد
به رعدو برق چشمانت چرا کرد
غزل گفتم من از باران چشمت
مرا اینگونه او از خود رها کرد
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 5
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 15 امرداد 1396 20:03
.
درود برشما
دستمریزاد
فاطمه اکرمی 14 خرداد 1397 15:24
سلام بانو جان
زیبانگاریتان را خواندم
زیبابود
ماندگارباشید
فاطمه گودرزی 11 اردیبهشت 1399 12:19
درود بر شما
محمد مولوی 05 آذر 1400 22:06
درود
زاد روزتان مبارک
محمد مولوی 05 آذر 1401 00:30