بیا امشب ببالینم به جسم مرده ام جان بخش
بکش دستی سرو گوشم انیس درد مندان باش
چه شبهای درازی را زهجرانت سحر کردم
سحر شب شد عزیز دل بیا در کوی جانان باش
جوانی را نباشد زندگانی شرم سازی بس
سیه روزی نبینی همچو من در قلب من پنهان باش
سحر خیز تو گشتم فتادم وادی عشقت
بگیر دست من خسته به دردم جمله درمان باش
شراب نامرادی را چو من بگیروقطره ای نوش کن
چه ها دیدی همی در عشق چومن دائم پریشان باش
مگر بیدل چو بلبل در غزل خوانی بیاد تو نبود
تو هم خندان همیشه یاد من بیدل غزلخوان باش
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 8
مسعود احمدی 13 آبان 1394 13:10
درود بر استاد بیدل عزیز
مهدی صادقی مود 13 آبان 1394 17:13
سلام بر جناب منوچهری عزیز
علیرضا خسروی 13 آبان 1394 18:21
درود بر شما استاد
کرم عرب عامری 14 آبان 1394 00:01
سلام گرامی
درود بر بیدل عزیز لذت بردم
جواد صارمی 14 آبان 1394 15:52
شعر زیبایی بود استاد
البته جسارت نباشه در این مصرع
بکش دستی سرو گوشم انیس درد مندان باش
قافیه قوی به کار نرفته...البته ب نظر این بنده حقیر ، میتونستین چیز بهتری رو بگین
علی اصغر اقتداری 15 آبان 1394 15:33
درود بر شما
خوب بود بهتر هم می توانست باشد هرچه به پایان شعر نزدیک می شوی مهار وزن را رهاتر می بینی
منوچهر منوچهری(بیدل) 17 آبان 1394 01:15
سلام بر شما از توجه شما ممنونم نظر لطف شماست نظر شما قابل احترام است..مندان........ جانان....پنهان ...درمان غزلخوان باز نظر شمارا برای دل زیبای شما نشان دادم گفتند قافیه. درست است شاید جمله زیبا تری باشه ولی باید با بیت دوم همخوانی داشته باشه ممنونم.... لطف کردید
علی معصومی 11 اردیبهشت 1399 19:29
درود ارجمند
☆☆☆☆☆