شبی از اشگ خود پرکرده دامن
بکوی تو خرامان آمدم من
دو چشمم چشمه ابر بهاران
که گریان زیر باران آمدم من
زشوق دیدنت ای نور دیده
چو مجنون از بیابان آمدم من
دلم چون هاله مهتاب شب دیس
هوایت کرده از آن آمدم من
نه از شوری خبر نی از جوانی
چو پیری خسته بی جان آمدم من
چو اشگی از لب مژگان عاشق
به ترس ازدیده لرزان آمدم من
زدم تک تک به در با ناله دل
دلم آنجا ماند و گریان آمدم من
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 6
حسن کریمی 23 دی 1394 00:32
بسیار شیوا ونغز سرودید جناب منوچهری
مسعود احمدی 23 دی 1394 01:23
درود استاد عزیزم جناب بیدل بزرگ
علیرضا خسروی 23 دی 1394 08:17
استاد درود...
کرم عرب عامری 23 دی 1394 23:16
سسلام و درود بر بیدل عزیز
طلعت خیاط پیشه 24 دی 1394 20:35
دل آنجا ماند و گریان آمدم من
درود بر استاد بیدل ارجمند
محمد جوکار 24 دی 1394 22:58
زدم تک تک به در با ناله دل
دل آنجا ماند و گریان آمدم من
همیشه درود بر استاد منوچهری عزیز