3 Stars

دیوار می گویدسلام

ارسال شده در تاریخ : 03 فروردین 1396 | شماره ثبت : H944848

خوابم نمی اید دربسترزندگی
همچون توکه گرفتار من وما می شوی
پرسش های عجیبی دارم
ازاین بستر گریزی می جویم
درپس افکار جدیدم که اگر خرافات نبود
دراین شهرتاریک شمعی می خریدم
از افسانه های خورشید و به نام پهلوانی
که رستم دستان است
دراین میدان که گرداگرد آن شمشیرهای آلوده می بینم
وبه لعن زبان تند تو می خندم
نگاهم به نادانی پیرمردی است
که به دیوار می گویدسلام
خوابم نمی برد تا تو هستی
درعمق نفرت و نادانی وجهالت
چه بگویم از این خاک که می گیرد
بهرام گور و رستم دستان را
سالی یک بار می خندم
و با آمدن تو می ترسم
از حادثه دیگری که می تواند
سرنوشت آرزورا به مرگ تبدیل کند

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 167 نفر 232 بار خواندند

رای برای این شعر
اولین نفری باشید که به این مطلب رای می دهید
تعداد آرا :0


تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا