قسمت دوم خاطرات یک رزمنده


خیلی زود محیط عوض شد و در شیراز نه عقربی بود نه غبار و طوفان و نه گرما شاه چراغ را دوست دارم
مرتب انجا می رفتیم و حمام عمومی شیراز با یک کاسه پر حنا شیرازی ها مردم خون گرمی هستند
و ارامگاه حافظ وسعدی وباغ ارم..من شدم مدیر ورزش صبحگاهی سپاه و با اموزش جودو و بدنی ورزیده
به نظر می رسید فرد مناسبی بودم ما اموزش موشک زد تانک و بیسیم و تانک و رانندگی تانک و نفر
را دیدیم که امدند اتوبوس های گل مالیده یعنی بروید...اخرین شانس برای تلفن زدن و ارسال نامه
به خانواده..هرچند من مادرم سال ها قبل فوت کرده بود حوصله نوشتن نداشتم و...رفتیم و از خرم شهر
عبور کردیم در شب و در کنار رود اروند پیاده شدیم..شب بود خسته بودیم هوا کاملا تاریک بود فرماند ه
ما گفت خوب تاریک است برویم داخل اروند و نفربر را ازمایش کنیم و..من احساس بدی داشتم نرفتم انها
رفتند و نفربر غرق شد و دونفر شهید شدند و مابقی در تاریکی توسط قایق گشت سپاه نجات پیدا کرده بودند
..ان شب عزاداری بود بدن ها پیدا نشدند ..

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 236 نفر 328 بار خواندند
حسین حاجی آقا (18 /09/ 1396)   | یعقوب سلامت (23 /10/ 1396)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا