شعرم در همآغوشی سکوت
زیر دامن, به غبار نشستهء اندیشه ام
در تابوت, خط, قرمز واژه ها
به ضیافت مرگ می رود
نه زمزمهء ببد مجنون و
نه آب, رقصنده زیر نور ماه
قلم خاموشم را
به خروش نمی آورد و
از خواب مرگ بیدار نمی کند،
در بستر, اوراق, سپید
واژگان, عریان نمی لغزند و
بوسه بر قلم نمی زنند
و من،
با رقص اشک بر گونه های تب دارم
چنگ می زنم و
به خاطره های ’گم شده
در پستوی, ذهن شلاق خورده ام
در تشیع, پیکر, شعرم
به سوی گورستان, سیاه و خاموش
برای اشک هایم
لبخندی به تلخی دردهایم می زنم....
#زیبا_آصفی_آمین
16 شهریور 95
شب و سکوت:اشعار زیبا آصفی:
https://telegram.me/zibaasefi
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 3
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 29 شهریور 1395 15:29
درود
محمد جوکار 31 شهریور 1395 00:14
درود و آفرینت باد مهربانو آصفی عزیز
خرسندم که هستید و میخوانمتان
مهناز نصیرپور 06 مهر 1395 12:01
درود بر شما عزیزم