به خانه که رسید
چشمانش را میخواست
وحشی رام نشدهی موهایش را
نوازش دستان گوشتی نرمش را_
که مثل هم زدن خمیر کیک
همیشه در یک جهت تکرار میشد،
بوسهی پرتغالی میخواست
و یک سبد حرفهای عاشقانه
که بردارد و
به دل طبیعت بکر چشمهایش بزند.
به خانه که رسید
لبخندش را میخواست
بوی قهوه را_
که همیشه انگار
از حرارت بالای آغوششان
سر میرفت،
مسافرت میخواست
از سالن پذیرایی به اتاق خواب
که روی دست بلندش کند
و بی وزنی را
در سطح زمین
تجربه کند.
به خانه که رسید
پردهها را پایین کشید
و کمر این شعر
زیر بار تنهاییش
خم شد.
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 1
معصومه باغبان زاده امشه 26 دی 1396 15:13
بسیار زیبا بود