زود از ذیل می رود بر صدر، شاعر باصفای درباری
خوش در آن جایگاه می مانَد شاعر باوفای درباری
سوژه هایش همه سفارشی اند، پر از امنیّت اند و از خوشی اند
خوش دهل می نوازی از آن دور، حبّذا ای صدای درباری!
از غمِ مردمِ اجاره نشین، از دلِ نا امیدِ فتنه گزین
چه گزینش کند گلِ طبعِ بی غمِ اقتضای درباری؟
می درخشند یک به یک غم ها؛ پشت هم می رسند ماتم ها
تکیه بر جایگاه می خواند مرد درد آشنای درباری
می برد آب، شهر خشتی را؛ عکس چیزی که می نوشتی را
باز چیزی بخوان صداقت محض! با صدای رسای درباری
افتخاری ست مثل او بودن، تا کمالات، راهپو بودن
طی نکرده، نشسته بر مقصد، رهنورد فضای درباری
مردی از پشت بام می افتد،
مردی از اتهام می افتد
ونیفتد مگر بنا بشود که بیفتد بنای درباری
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 12 خرداد 1402 01:42
کیوان هایلی 12 خرداد 1402 08:03
درودتان باد بزرگوار
قلمتان نویسا و مانا
محمد علی رضا پور 12 خرداد 1402 09:46
درودها و سپاس ها یتان بزرگواران