سلام .سلام برانکه مرا افریدزیرا در بین مخلوقاتش من اورا می فهمیدم وبقدری که احساسش میکردم ,احساس بودن میکرد.سلام برتو..."م "که بمن اموختی که مهم نیست آدمها چگونه
جواب سلامت را بدهند,اصلا جواب می دهند یانه ؟تو سلام کن سر به شانه پروردگاربگذار,روزگار خود پاسخ سلامت را به قراری گیری انان در نقطه قضاوت درباره تو پاسخ می دهد.
برایم می گفتی :ادمی یک جایی به بعدآرام میگیرد،بزرگ میشود،بالغ میشودممکن است ,مولوی ,عطار یا سنایی نشوداما ادم می شود!
"خوب من "............بعد از نبودن تو بعد از مدتها پیله ام که پاره شدپای تمام تجربیاتم ایستادم، سنگینی تصمیمی که گرفته بودم گردن دیگری نینداختم وبردوش خویش نهادم ، دنبال مقصر نگشتم ،گذشته ام رابا تمام خوب وبدهای گوناگونش قبول کردم
نادیده اش وانکارش نکردم، حذفش نکردم ،اما اجازه دادم هرچه هست، هرچه بوده در همان گذشته بماند،
یاد گرفتم نوشتن موهبت برای فریاد ناگفته وبیان نا شنیده های من است ...........
همه ی اینها را که فهمیدم یک آرامشی امد تا در سن ... سالگی درونم بنشیند.،"یک نوع رهایی" که: شبیــه به هیچچیز نبود, ساده وغیرقابل تصوربود......
حالا من بعد از تو تنها ماندم اما دیگرارزش تنهایی که عاشقانه احاطم کرده بودرا دانستم!نمی خواستم دیگر تنهاییم را باکسی قسمت کنم حالا دیگر خوب می دانستم بعد ازتو تقسیم تنهاییم تصاعدرنجهای من است .
حذف کردم کسانی را که باعث غمم می شدندومیشوند
بعد از تو"خوبم من" یاد گرفتم که بیش از حد که کوتاه بیاییم دیوارکوتاهی میشوم که هرکس بر دیوار وجودم احساس بودن کند.کوتاه که شدی براحتی در درون ادمی پای می گذارند.میشوی مسافرخانه مسافران دنیا.
بعد از تو کسی هرگز مرا کشف نکرد ......کسی ندانست که در وجودم چه می گذرد...هرکس می امدبا من کاملا خود خواهانه برخوردمی کرد و.............همیشه بخشیدم وببخشیدم واما سرد بودم شایدراز تنهایی ادمی ان است که در نهان، به آنانی دل میبندد که دوستش ندارند، و در آشکارا از آنانی که دوستش دارند غافل است...
نظر 1
مجتبی جلالتی 07 فروردین 1399 18:50
سلام و درود
قلم شما حرف دل ما را میزند
گذشته ام هرچه بود باشد؛ خیر و شررش به کنار،هرچه بوده برای خود من است،
پشتوانه فردای من است...
بسیارلذت بردم