چه شدزمین خسته ام به دردما دچار شد!
هوای کاغذی ِ ما , به سمِ مرُده باز شد
چه شدضُماد دردرون, که دربرون حباب شد
چگونه هستی ام بهِ باد وُ روزها هلاک شد
همیشه رنج ثانوی درون هر ضلال شد
زِمُسرِ گریه هایمان گلوی خفته زار شد
بیا به درد هایمان که استخوان پکیده شد
ـ مثال تیز یک تبر به ساق سرو ناز شد
تبانی عناصری که در جهان نَظار / شد
به نای خشم یک قلم , بمرده در غبارشد
بیا به صلح عشق ما, شکفته در تبارشد !
وَ بذر مهر گانمان ,ترنم ِ بهار شد
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 8
امیر عاجلو 23 خرداد 1400 20:43
.مانا باشید و شاعر
محمد خوش بین 23 خرداد 1400 21:18
سلام و درودها بزرگوار
بسیارعالی
محمد مولوی 23 خرداد 1400 22:18
جواد امیرحسینی 24 خرداد 1400 23:58
سلام جناب خلیلی عزیز. پاینده باشید
کاویان هایل مقدم 25 خرداد 1400 09:16
همچون قبل متفاوت و نیازمند مداقه
پژمان خلیلی 25 خرداد 1400 20:32
فارغ از هر گفته می خواهم شِنودارت شوم
بابک قدمی واریانی 25 خرداد 1400 20:20
با سلام خدمت اقا پژمان خلیلی
. زیباست و کلا با نظر استاد هایل مقدم موافقم.
پژمان خلیلی 25 خرداد 1400 20:32
فارغ از هر گفته می خواهم شِنودارت شوم