درویـش اگر ره بِبَـرد سوی خرافات
از گمرهی آن بتوان گفت کـه هیهات
درویـش که یک عمر گیاهان خـدا خورد
بیچـاره نفهمید ، خـدا داد گیاهات
٭٭٭
درویـش که بر مال بشر دست دراز است
در خوردن آن مال بشر مثل گُراز است
قانـع به قناعـت نشود پیش خداونـد
درجاده حرص و طمعش در تک وتاز است
٭٭٭
درویش که دستش به بـَرِ خلق دراز است
درویش حقیقت نَـبُوَد ، حیله بساز است
درویش که دنبال جهان است و تجمّل
کی فکر قناعت بُود و کی به نماز است
٭٭٭
درویـش اگـر راه قناعت بکند گـُم
سـر بار گرانـی است به سرباری مردم
درویش که دائم نظرش سود جهان است
اسبی است که هم شیهه زندهم به زمین سُم
٭٭٭
اینجا حسن از فطرت درویش چنین گفت
درویش نباید بـخورد مال کسـی مُـفت
درویش ریاضت بکشـد بـهر قناعـت
بیجـا است اگر از کـمی رزق بر آشفت
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 13 آذر 1400 10:10
درود بزرگوار ا
حسن مصطفایی دهنوی 16 آذر 1400 07:52
سلام و درود
سپاس از حضور پر مهرتان
سربلند و پاینده باشید
خدایش رحمت کناد ، آمین
مروت خیری 13 آذر 1400 10:57
فراوان درود خدمت شما استاد گرانقدر ، زنده باشید و سپاس از حضور شما
حسن مصطفایی دهنوی 16 آذر 1400 07:52
سلام و درود استاد
سپاس از حضور پر مهرتان
سربلند و پاینده باشید
خدایش رحمت کناد ، آمین