« درون قلب »
چو نیّتـت به خودس، حق نگفته می ماند
درون قلب تو ، دُری نَـسُفته1 می ماند
اگر زِ بی وفایی دنیا ، هزار شکوه کنم
دو صد هزار ، از آن هم نگفته می ماند
به پای کشمکش دهر،چون گذربکنم بروم
چو موج بحر تلاطم گذشته می ماند
زِ دست شیطنت خلق، تا که شکوه کنم
سرم زِ دست شیاطین،شکسته می ماند
به راه کعبه ، اگر نیّتـت به حق نَـبُوَد
تلاش و کوشش راهت ،چو فتنه می ماند
وفای بی خردان ، را پُـر اعتبار مدان
که دُرِ بی خردان ، چون نـسُفته می ماند
طراز عاشق و معشوق ، اگر یکی نَـبُوَد
سخن طراز نـباشد ، نگفته می ماند
به خارگُل مطلب گُل،که زاده ی خار است
زِ زهر خار ، بسا گُل نـرسته می ماند
به باد حادثه ی روزگار تا نگرم
بسا که غنچه از آن ، نا شکفته می ماند
زِ زهر چشم حسودان ، به حق پناه برید
زِ دست ضررش ، دستـت بسته می ماند
چو مار زِ خود زند زهر ، چشم حسود
حسودی است ،که چو مار نهفته می ماند
طریق عُجب2 و تکبّر ، هنـر نـمی باشد
طریق زُهد و قناعت،که بی شینه3 می ماند
به دیو نفس شریر ، اگر که دل بستی
دلت بـمیرد و دیوت نَـکُشته می ماند
حسن تو کار خودت را ، به دست دیو مده
که دیو ، زشت و کثیف و نَـشُسته می ماند
٭٭٭
1- سوراخ نشده 2- خویشتن بینی 3- فخر – مباهات
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 20 دی 1400 22:51
سلام ودرود
حسن مصطفایی دهنوی 21 دی 1400 07:30
درود ها
لطف دارید
مراد مراغه 21 دی 1400 12:24
سلام
سروده ای زیبا خواندم و لذت بردم
حسن مصطفایی دهنوی 24 دی 1400 08:15
درود ها استاد
نظر لطف شماست
سربلند و پیروز باشید
خدایش رحمت کناد آمین