من آن دانای نیکویم که دائم در تکاپویـم
به دنیا راحتی جویم ولی آن را نمی جویم
بیا جانا زِ من بشنو نصیحت می کنم بر تو
به دنیا راحتی نَبوَدهمین باشدکه می گویم
٭٭٭
حَـسنا ، شعر تو در وادی حکمت نـگرم
من هم از حیرت و زُهد تو یقین با خبـرم
متحیّر زِ چنین فکردقیق و نظرت سوی خدا
حیرت آن علم فزون است که آمد به سـرم
٭٭٭
من در این وادی حیرت حَـسنا غوطه وَرم
بلکه بتوانـم از این حیرت خود بهره بَـرم
شاعران جـمله در این وادی حیرت برسند
هر که اینجا نرسد، بی خبر است از هنـرم
٭٭٭
من از این وادی حیـرت ، رفقـا رهگذرم
تا از این وادی حیرت ،تو بگیـری خبـرم
شاعران جـمله به دیدار هم آماده شویـد
نُقل مـجلس بِکُنیدش ،سخن چون گهـرم
٭٭٭
هرزمان خواهم عبادت را زِ خودافزون کنم
دیدم آخر من مریضم، ناتوانـم ، چون کنم
بارالـها این مریضی را شفا گـر نا دهـی
چاره ای نَبوَد به من جز دیده را گریان کنم
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 08 بهمن 1400 10:12
درود و سلام موفق و مانا باشید
حسن مصطفایی دهنوی 10 بهمن 1400 07:12
سلام و درود
سپاس از حضور پر مهرتان
سربلند و پاینده باشید