« شادی و غم »
ما پیچ و تاب ، دور جهان را ندیده ایم
در طول عمر ، در چم یک ره رسیده ایم
حرفی اگر زِ پیچ و خم ره شنیده ایم
حرفـی شنیده ایم و حقیقت ندیده ایم
یاللعجب!چه بازی است دور چرخ روزگار
ساکن بر آن شدیم و منزل ندیده ایم
چرخ کهن ، به گردش نظمین پایدار
این پایگه کجاس ،که ما آن ندیده ایم
در آن طریق تمدن ، قلندری چه بود
که شوق وذوق قبول از تو و آن قلندر کرده ایم
ما ساکنان عرش ، به سطح زمین تو
دل بر صفای و لطف و رضایت نهاده ایم
ما خوشدلی زِ خودسری خود ندیده ایم
زآنجا که نام نیک و نکویت شنیده ایم
ای بیخرد پسر ،بنگر این دور ،دور کیست
جمشید و دور آن چه شد ،آن را ندیده ایم
صد گونه بی وفایی ازاین دور عجیب نیست
از بی وفایی اش ، دو هزاران شنیده ایم
خاروگُلست به دور جهان شاخه اش یکی است
خارش کشیده ایم و گلش را نچیده ایم
شادی و غم به دور همند ، می زنند دور
ما شادی اش ندیده و غم را چشیده ایم
ای باغبان دوره ، کجایی به ما بگو
در باغ رد پای تو زین دوره دیده ایم
این دور، دور گردش دنیا ،حسن چه سود
ناپایدار باشد ، از آن دل بریده ایم
٭٭٭
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 11 اسفند 1400 14:50
درود و سلام موفق و مانا باشید
حسن مصطفایی دهنوی 12 اسفند 1400 07:17
سلام و درود
سپاس از حضور پر مهرتان
سربلند و پاینده باشید
خدایش رحمت کند ، الهی امین
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 16 اسفند 1400 21:46
درود
بسیار زیبا وارجمند بود
حسن مصطفایی دهنوی 17 اسفند 1400 06:57
ازنگاه پرلطف ومحبت شما شاعر واستادگرامی
کمال تشکر را دارم
وجود بابرکتان در پناه حق باشد
خداوند شاعر را رحمت فرماید الهی آمین