3 Stars

گوهر مقصود

ارسال شده در تاریخ : 18 فروردین 1401 | شماره ثبت : H9420422

« گوهر مقصود »
تا که در تابش خورشید جهان یک اثر است
در تمامی نباتات جهـان جلوه گر است
گر نکوتر نگریم آن اثـر از امـر خداس
آن اثـرها زِ نباتات نکـو ، بـر بشر است
هـر که با دقـت خود ، امـر خدا را نگرد
زآن اثـرها و زِ خورشید خدا با خبر است
فیض اسـرار خدا را ، نـگرید آدمیان
بهر مخلوق خدا ،همچو یکی کارگر است
طلب از گمشدگان لب دریا بـکنید
همه از فیض خدا ، در تَه دریا گُهر است
چوب بی برگ زمستان ، ندهد بار و بـری
در بهاران زِ چه پُـر میوه و بادام تـر است
مدتـی تابـش خورشید بـتابد به همان
ما بـبینیم همان شاخه، پُـر از بار و بر است
خالق با عظمـت را ، نـشناسیم چرا
هرکه خالق نشناسد،به یقین کور وکر است
دانشی را که بشـر ، راه نـبرده است هنوز
نـزد خلاق بشـر هست، همان راهبـر است
راه دانایی و دانش ،که در این دست خداس
هر که دانشگر محضس، به خدایش نظر است
ما که تاریخ جهان ، بیهوده نـشناخته ایم
می شناسیم که تاریخ ، در این رهگذر است
گوهر معرفت حق ،کس اگر نیک شناخت
کی به دنیای دنی، در پی گنج و گُهر است
شبنمـی کـز سـر زُلـفش ،بـچکد بـر سـر ما
زلف ما تا به قیامت،شکنش1 در شکر است
نطفه ی آدمیان را که دهد روح بـر آن
قطره آبـی که زِ آدم جهد و از کمر است
عقل تشخیص الهـی، به بشـر داده خدا
گـر بشر این نـشناسد ،زِ هیولا بَـتر2 است
قفس سینه ی دنیا ، که دور من و توست
روح بی عقل در آن، طایر3 بی بال و پر است
کار بیهوده برادر ، ره دنیای دنی است
کار غیر از ره حق، از همه بیهوده تر است
تا به دنیا نظـرت باشد و دنیا طلبـی
کار عقبی رَوَد از دست،که پُرهوده تر4 است
ما که نادیده ندانیم ، کجا منزل ماست
رمز این منزلس، عنوانی از آن بر بشر است
هر کس آن منزل عاقبت خود بـشناخت
سوی منزلگه عقبی خودش در سفر است
ما بـر آن منزل عقبی ، بـتوان پـی بـبریم
هرکس اینجا ،به همانجا نظرش در بصر است
غصه ی کار فریبنـده ی دنیا مخوریـد
کم و بیشـش، همه از بهر بشر درد سر است
کار با معنویـت ، از اثـر امـر خداس
کار بی معنوی ، از آدمـی خیره سر5 است
کار با معنویـت ، کی بـکنند آدمیان
کار این آدمیان ، از همه فرسوده تر است
کار عقبای خودت را ، بشر از دست مده
کار دنیا ، به یقیناً به بشـر کینه ور است
ای برادر من دل خسته ، غمم بهر تو نیست
لیک می گویمت این کار تو را،صد خطر است
جان من ،غصه ی دنیای دنی چند خوری
خاک دنیا ، سـر دست پدری یا پسر است
کاروان6 بشریت به همین خاک فرو است
راه ماها به همین کامسرای دو در است
غافل از حیله ی دنیا ،کس اگر رفت به خواب
خواب آشفته ی آن،بهر همان حیله گر است
آخر ای خیل ، راه نـباشد بـجز این
خاک دنیا که هم از پیکر واز دست و سر است
کاروان با من دل خسته ، از این راه بگو
در تحیّر شده ای ، راه کجایت نظر است
آری ای همره من ،راه نشیب است و فراز
با خطر باشد و از موی که باریکتر است
پُـر خطر باشد و سختـس به بیابان بلا
به بیابان بلا ، راه بشـر سختـر است
هر که بیدارس و غافل نـشود از ره حق
در ره دانش حق ، از همه بیدارتر است
جای دانشکده ی حق ، نبودش در سر ما
وحی حقس، زِ ره گوش در این مغز سر است
داد از ‌آن آدم بی فکر ،که نشناخته است
دانش حق به سرش هست،خودش مثل خر است
دانش حق بُوَد آن گوهر مقصود بشـر
در سر هـر بشری ،از همه معروف تـر است
ای حسن ، گوهر مقصود تو اسرار خداس
دست آن قادر سبحان،که بُوَد خوب تر است
٭٭٭
1- پیچ و خم 2- بدتر 3- پرنده 4- حق– درست 5- سرکش- لجوج 6- قافله – مسافر
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 55 نفر 82 بار خواندند
امیر عاجلو (21 /01/ 1401)   | محمد مولوی (21 /01/ 1401)   | حسن مصطفایی دهنوی (25 /01/ 1401)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (21 /01/ 1401)  محمد مولوی (21 /01/ 1401)  
تعداد آرا :2


نظر 2

  • امیر عاجلو   21 فروردین 1401 14:02

    درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا