خـــداونـدی کــه دانـــش آفریــده اسـت
بـه مثل بـرق در دنیـــا کشیـــده اسـت
بشـــر کــی مــی تـوان آن را بِـــبیند
کجــا فکــر بشـــر بــر آن رسیـــده اسـت
٭٭٭
صد مسلمان دیده ام من،ظلمشان شد وافری
نامشان بودی مسلمان ،فطرتاً چون کافری
کافری درملک حق گر صلح و آرامش نمود
کافری را کی خدای ما بدادش کیفـری
٭٭٭
این راه خـطا کاری بر مـا که معیّن نیست
آن راه شب ما نیست برماکه مسلّم نیست
هرگه به جهان رفتـم بر سـود خـودم دیــدم
دیـدم ره دنیا بود ، عقبی که مجسّم نیست
٭٭٭
حق تو را اول به راه حق،هدایت می نمود
کج روی ثابت شود اول که این راه تو بود
حق هدایت گر بُوَد برجمله ی مخلوق خود
حق شناسی را زِاول چون دری برتو گشود
٭٭٭
من بـبینم که در این مُـلک جهان آزرده ام
این نـبینم کـه در این دامگه اش افتـاده ام
من که چون صیدم وپَربسته دراین دام جهان
کـی توانـم که بگویــم که منـم صیاده ام
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 14 اردیبهشت 1401 16:38
لطیف و دلنشین
حسن مصطفایی دهنوی 15 اردیبهشت 1401 07:24
درود ها استاد
نظر لطف شماست
سربلند و پیروز باشید
خداوند شاعر را رحمت فرماید ، الهی امین