گر حاکمی حکایت حکم خدا شنیـد
نتوان که ظلم و جور زِ خود آورد پدیـد
حکم خدا و حکم بشر کی مطابق است
فرخنده بخت آنکه نصیحت زِ ما شنیـد
٭٭٭
این فهم هر که داشت زِ دندان لبش گزید
کو حاکم زمین که خـداوند برگزید
کو حاکمی که حکم خدا می کند عمل
زین غصّه بود این حَسن آن پیرُهـَن درید
٭٭٭
هر حاکمی زِ حکم خدایـش نظر بریـد
حکمش زِ جهل بـُود ، به مانند آن یزید
حکام این جهان که حکومت کنند زِ ظلم
بعضی ملایمنـد و بعضی دگر شدید
٭٭٭
گر فیض حق به مردم نادان نمی رسید
باران زِ ابر روی این زمین نمی چکید
گر فیض حق زِ مردم دنیـا فزون نبود
می شد چنین که فیض به فردی نمی رسید
٭٭٭
به پاس نعمت حق، هر قدر که می نالـم
سپاس نعمت حق،را به جا نـمی آرم
خوش آن دلـی که سپاسش تمام بگزارد
من از هزار ، یکش را سپاس نگزارم
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 06 امرداد 1401 14:19
.مانا باشید و شاعر
حسن مصطفایی دهنوی 07 امرداد 1401 08:58
ازنگاه پرلطف ومحبت شما شاعر گرامی
کمال تشکر را دارم
وجود بابرکتان در پناه حق باشد
خداوند شاعر را رحمت فرماید الهی آمین