خداوندا بترسیـدم به کاری گر دغـل کردم
هرآن کاری که نیکوبود به نیکوترعمل کردم
خداوندا تو آگاهی که کارم با حقیقت شـد
حقیقت را که بشنیدم به معنایش عمل کردم
٭٭٭
خدایـا دانش و علمت بر آدم بیان کردی
در آخر ازبهشت خود به دنیایش روان کردی
بنـی آدم نـمی شاید زِ فرمان تو بگریزند
به هرجایی که بگریزندتوپیداشان توان کردی
٭٭٭
بار الها با تو هستم کی دلـم از تو جدا شد
خطکشم یارب کجاشدتاکه آنکارم خطاشد
بارالها توبه کردم بخشش و لطف توخواهم
بنده بیچاره باید باز در نـزد خدا شد
٭٭٭
فکر جهانگیرد به من چون حلقه زنجیرشد
بربست دست وپای من مانند یک نخجیر شد
آنجا که میخواهد بَرَد از بهر من آزادی است
آزرده یا آزاده تر گر می برد تقدیر شد
٭٭٭
عجب تیرغضبناکی رهایش کردی ازشست
خدایا تیر دست تو به روی سینه ام بنشست
مگر تیر دعای من نیامد رو به کوی تـو
مگرآهم دغل داردکه تیرش برهدف ننشست
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 13 آبان 1401 12:56
درود بر شما
حسن مصطفایی دهنوی 20 آبان 1401 08:14
سلام و درود استاد
سپاس از حضور پر مهرتان
سربلند و پاینده باشید
خداوند شاعر را رحمت فرماید الهی آمین